Dictiornary-Farsi | mechanical equipment | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 167 (8 milliseconds)

English	Persian
mechanical equipment	تجهیزات مکانیکی


Other Matches

mechanical	مکانیکی
mechanical	مربوط به ماشین ها
mechanical	فنی
mechanical	غیر فکری
mechanical	ماشینی
mechanical engineering	مهندسی مکانیک
mechanical language	زبان ماشینی
mechanical mouse	وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
mechanical mouse	mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند
mechanical move	حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
mechanical powers	نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
mechanical powers	غرغره چرخ
mechanical powers	گوه
mechanical press	پرس
mechanical engineer	مکانیک دان
mechanical engineer	مهندس مکانیک
mechanical energy	انرژی مکانیکی
mechanical stabilization	استوارسازی مکانیکی
mechanical welding	جوشکاری ماشینی
mechanical advantage	مزیت مکانیکی
mechanical analysis	تجزیه مکانیکی خاک
mechanical aptitude	استعداد فنی
mechanical de icing	یخ زدایی مکانیکی
mechanical disadvantage	نیرو گیری
mechanical drawing	ترسیم مکانیکی
mechanical efficiency	راندمان مکانیکی
mechanical efficiency	کارایی مکانیکی
mechanical production	تولید ماشینی
mechanical properties	خواص مکانیکی
mechanical translator	مترجم ماشینی
mechanical connections	اتصالاتمکانیکی
mechanical pencil	دماسنجگوشت
mechanical shovel	اتود
mechanical stage	پایهمکانیکی
mechanical variometer	وریالکتریکی
mechanical watch	بیلمکانیکی
mechanical equilibrium	تعادل استاتیک [فیزیک] [مهندسی]
mechanical translation	ترجمه مکانیکی
mechanical translation	ترجمه ماشینی
mechanical efficiency	بازده مکانیکی
mechanical resolution	تراکم مکانیکی
mechanical sawmill	اره خودکار
mechanical stabilization	تثبیت مکانیکی
mechanical stimulation	تحریک مکانیکی
mechanical equilibrium	تعادل مکانیکی [فیزیک] [مهندسی]
mechanical sweep	مین جمع کردن به طریقه خودکار
mechanical sweep	مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
mechanical percentage	حاصلضرب مقدار درصدهندسی در نسبت حد ارتجاعی فولاد به مقاومت محاسباتی بتن
bennett test of mechanical	ازمون درک فنی بنت
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
mechanical data processing	پردازش داده مکانیکی
mechanical time fuze	ماسوره زمانی
mechanical energy reservoir	منبع انرژی الکتریکی
mechanical equivalent of heat	هم ارز مکانیکی گرما
mechanical time fuze	ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
bennett test of mechanical	Comprehension
transformation of mechanical work into electricity	انتقالکارمکانیکیبهالکتریسیته
mac quarrie test for mechanical ability	آزمون توانایی فنی مک کواری
equipment	خطای سخت افزاری و نه نرم افزاری
equipment	وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
equipment	تجهیز
equipment	اثاثیه
equipment	لوازم
equipment	دستگاه
equipment	ساز وبرگ
equipment	تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
equipment	ساز و برگ
equipment	اثاثه
equipment	تجهیزات
pool equipment	وسایل تعمیرگاه
protective equipment	تجهیزات حفافتی
authentication equipment	وسایل تعیین معرف
ancillary equipment	تجهیزات اضافی
peripheral equipment	تجهیزات جنبی
output equipment	تجهیزات خروجی
nitriting equipment	تجهیزات ازت دهی
honing equipment	تجهیزات سنگ زنی
extra equipment	تجهیزات اضافی
accessory equipment	تجهیزات یدکی
accessory equipment	وسایل یدکی
radar equipment	تجهیزات رادار
sampling equipment	دستگاه نمونه گیر
sonic equipment	وسایل اوایی
test equipment	وسایل ازمایش
equipment rack	پایهوسایل
equipment lock	قفلتجهیزات
equipment compartment	کوپهتجهیزات
camping equipment	لوازم مخصوصاردو
x ray equipment	تجهیزات اشعه رونتگن
ventilating equipment	تجهیزات تهویه
two way telephone equipment	تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
transfer equipment	تجهیزات
test equipment	دستگاه ازمایش لامپ
telephone equipment	تجهیزات تلفن
telephone equipment	دستگاه تلفن
technical equipment	تجهیزات فنی
table of equipment	جدول ساز و برگ
standby equipment	تجهیزات جانشینی
sonic equipment	وسایل اوازی
pool equipment	وسایل پارک موتوری
ancillary equipment	وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
extra equipment	متعلقات ویژه
auxiliary equipment	وسایل کمکی
auxiliary equipment	وسائل کمکی
auxiliary equipment	تجهیزات جانبی
garage equipment	تجهیزات گاراژ
handling equipment	تجهیزات بار
electric equipment	تجهیزات الکتریکی
check out equipment	وسایل ازمایشگاهی
check out equipment	وسایل بازدید محل
control equipment	ابزار نظارت
control equipment	ابزار وارسی ابزار پایش
equipment bay	محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
cryptoancillary equipment	وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
machine equipment	تجهیزات ماشین
deadlined equipment	لوازم و تجهیزات از کار افتاده
auxiliary equipment	وسایل یدکی
equipment bag	ساک دستی بازیگر
ancillary equipment	وسیله جانبی
ancillary equipment	تجهیزات جانبی
ancillary equipment	تجهیزات پیرامونی
authentication equipment	وسایل تعیین نشانی
equipment failure	خرابی تجهیزاتی
equipment compatibility	همسازی تجهیزاتی
equipment logbook	دفترچه خدمتی تجهیزات
auxiliary equipment	تجهیزات کمکی
ancillary equipment	equipment peripheral
equipment reserve	ذخیره تجهیزاتی
equipment logbook	دفتر تجهیزات
induction melting equipment	تجهیزات ذوب القائی
emergency brake equipment	تجهیزات ترمز اضطراری
image conversion equipment	دستگاه مبدل تصویر
ground airport equipment	تجهیزاتزمینیهواپیما
heat treating equipment	تاسیسات عملیات حرارتی
error of measuring equipment	خطای وسیله اندازه گیری [ریاضی]
I expended all my capital on equipment.	تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
fired process equipment	دستگاه خشک کن شعلهای
technical equipment compartment	قسمتوسایلتخصصی
producer durable equipment	تجهیزات با دوام تولیدی
dust collection equipment	وسایل گردگیری
digital equipment corporation	سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
original equipment manufacturer	سازنده تجهیزات اصلی
original equipment manufacturer	شرکتی که قط عاتی ایجاد میکند با استفاده از قط عات ابتدایی سایر تولیدکنندگان و محصول را برای برنامه خاصی طراحی میکند
oil reclamation equipment	تجهیزات احیا روغن
mold making equipment	تجهیزات قالب سازی
mobile lubricating equipment	تجهیزات روغنکاری متحرک
mobile equipment pool	بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
automobile radio equipment	رادیوی اتومبیل
airborne intercept equipment	وسایل استراق سمع هوابرد
aircraft mission equipment	وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment	تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
peripheral equipment operator	متصدی تجهیزات جانبی
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
concrete vibrating equipment	ویبراتور بتن
core blowing equipment	تجهیزات دمیدن هسته
data terminal equipment	تجهیزات ترمینال داده
t parameter equipment circuit	مدار معادل به صورت " T "
data communications equipment	تجهیزات ارتباطات داده ها
crushing and grinding equipment	دستگاههای خرد کننده
aviation life support equipment	وسایل حفظ جان مسافرین درپرواز سینه بند نجات
table of organization and equipment (toe	جدول سازمان و تجهیزات
high tension bridge equipment	دستگاه ازمایش فشار قوی
high frequency heating equipment	تاسیسات حرارتی فرکانس بالا
heating/air conditioning equipment	وسائلگرمادهی
heating/air conditioning equipment	تهویه