Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
mental image
تصویر ذهنی
Other Matches
mental
عقلی
mental
ذهنی
mental
روانی
mental
فکری
mental
مغزی هوشی
mental
روحی
mental
دماغی
mental a
دیوانگی
mental a
جنون
mental deficiency
عقب ماندگی ذهنی
mental health
بهداشت روانی
mental deterioration
تباهی عقلی
mental function
کارکرد ذهنی
mental faculty
قوه ذهنی
mental faculties
قوی ذهنی
mental examination
معاینه روانی
mental derangement
اشفتگی روانی
mental economy
اقتصاد روانی
mental disorder
اختلال مشاعیر
mental conflict
تعارض روانی
mental growth
رشد ذهنی
mental development
رشد ذهنی
mental discipline
پرورش ذهنی
mental disease
بیماری روانی
mental illness
بیماری روانی
mental disorder
اختلال روانی
mental disorder
بیماری روانی
mental disturbance
اختلال روانی
mental health
سلامت روانی
mental hygiene
بهداشت روانی
mental test
ازمون روانی
mental topography
مکان نگاری ذهن
mental work
کار فکری
mental defectives
اختلال حواس
mental defect
نقص عقلی
mental confusion
گم گشتگی ذهنی
mental apparatus
دستگاه ذهن
mental analysis
تحلیل ذهنی
mental subnormality
عقب ماندگی ذهنی
mental age
سن عقلی
mental hospital
بیمارستانروانی
mental abnormality
اختلال مشاعر
mental ability
توانایی ذهنی
mental structure
ساخت ذهنی
mental status
وضع روانی
mental perception
دریافت
mental incapacity
سفه
mental maturity
بلوغ ذهنی
mental maturity
رشد
mental measurement
اندازه گیری روانی
mental pabulum
قوت دهنی
mental perception
ادراک
mental perception
درک
mental process
فرایند ذهنی
mental reservation
خود داری از ذکر مطلبی
mental deficiency
عقب ماندگی روانی وفکری
mental retardation
عقب مانده ذهنی
mental set
امایه ذهنی
mental retardation
عقب ماندگی ذهنی
higher mental processes
فرایندهای عالی ذهن
borderline mental retardation
عقب ماندگی ذهنی مرزی
primary mental deficiency
عقب ماندگی ذهنی نخستین
organic mental disorder
اختلال روانی عضوی
secondary mental deficiency
عقب ماندگی ذهنی ثانوی
mental element of crime
عنصر روانی جرم
borderline mental deficiency
نقص عقلی مرزی
primary mental abilities
تواناییهای عقلی نخستین
columbia mental maturity scale
مقیاس کلمبیا برای بلوغ ذهنی
california tests of mental maturity
ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
otis lennon mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
terman group test of mental ability
آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
otis quick scoring mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
image well
چاه مجازی
image
تصویر کردن
image
خوب شرح دادن
image
شمایل
image
مجسمه
self image
پیش خودمجسم سازی
self image
تجسم نفس واعمال خود
self image
خویشتن شناسی
image
نشان دادن تصویر
image
[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
تصور سیما
image
نقش
image
عکس
image
نقش کردن
image
تندیس
image
پیکر
image
شبیه سازی
image
صورت
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image
نگار
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
after image
پس دید
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
عکس هوایی
image
مجسم کردن
image
منظر
image
تصور خیالی
image
پندار
image
مجسمه شکل
image
تصویر
image
پنداره
image
شکل
image
تمثال
image
مجسمه
image
تصویر الکتریکی
image
منعکس کردن
image
تصویر ذهنی
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image test
تست تصویر
image transformation
تبدیل تصویر
image transmission
انتقال تصویر
image test
ازمایش تصویر
bit image
[مجموعه ای از بیت ها که درحافظه کامپیوتر به صورت یک ماتریس مستطیلی ذخیره شده اند.]
image enhancement
جلوه دادن تصویر
display image
نمای تصویر
body image
تصویر بدن
idealized image
تصویر ارمانی
card image
تصویر کارت
double image
تصویر مضاعف
holographic image
نمایی از شی سه بعدی
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
image band
باند فرکانس تصویر
memory image
تصویر یاد
intermediate image
تصویر میانی
image brightness
روشنایی تصویر
image aerial
آنتن تصویر
mirror image
تصویر آیینه ای
image processing
تصویر پردازی
verbal image
تصویر ذهنی کلامی
virtual image
تصویر مجازی
printed image
شکلعکسچاپی
spitting image
<idiom>
درست مثل
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
sharp image
تصویر واضح
scanned image
تصویر پوشیده
reverse image
تصویر وارونه
retinal image
تصویر شبکیه ای
mirror image
تصویر قرینه
image shape
کادر تصویر
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
image formation
تصویر سازی
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
primordial image
صورت ازلی
public image
تصور عمومی
public image
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
real image
تصویر حقیقی
sharp image
تصویر شفاف
image orthicon
لامپ تصویر اورتیکون
image frequency
فرکانس تصویر
image formation
تولید تصویر تصویر
image formation
تصویر سازی
image format
اندازه شیشه عکاسی
image format
اندازه فیلم عکاسی
image force
قوه تصور
image field
میدان تصویر
image field
حوزه تصویر
image erection
درست کردن تصویر
image iconoscope
لامپ تصویر ایکونوسکپ
image impedance
ناگذرایی ماهیتی
image of interference
تصویر انترفرنس
image line
هدایت تصویر
image line
خط تصویر
image inversion
برگردانی تصویر
image interpreter
متخصص خواندن عکس هوایی
image interpreter
مفسر عکس
image intensification
تقویت تصویر
image impedance
مقاومت مشخصه تصویر
image impedance
امپدانس تصویر
image erection
راست کردن تصویر
image element
نقطه تصویر
image degradation
کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
image deflection
انحراف تصویر
image coordinates
مختصات تصویر
image control
کنترل تصویر
image contrast
درجه خاکستری تصویر
image cintraction
شکستگی تصویر
image cintraction
انقباض تصویر
image converter
مبدل تصویر
image changer
مبدل تصویر
image detail
جزء تصویر
image detail
جزئیات تصویرتلویزیون
image effect
اثر تصویر تلویزیون
image drift
تاب خوردن تصویر
image drift
رانش تصویر
image distortion
اعوجاج تصویر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com