Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
micro pressure gage
فشارسنج دقیق
Other Matches
pressure gage
فشارسنج
gage pressure
فشار گیج
gage pressure
فشار مانومتری
bourdon pressure gage
فشار سنج بوردون
spring pressure gage
فشارسنج فنری
air pressure gage
فشار سنج
air brake pressure gage
مانومتر با ترمز هوایی
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure .
فشار خون دارد
micro
میلیونیم
micro-
یک میلیونیوم ثانیه
micro-
در معنای خیلی کوچک
micro-
در معنای یک میلیونیوم واحد
micro-
نوار صوتی با قالب کوچک که در وسایل جیبی به کار می رود
micro-
یک میلیونیوم متر
micro
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micro
ارزان
micro
کامپیوتر کم توان
micro
کم بزرگ کننده
micro
ریز
micro
میلیونیم میکرو
micro
میکرو
micro
ذرهای
micro
خرد
micro
بیدخیلی ریز
micro
کوچک
micro
پروانه
micro
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micro
تخته مدار چاپ شده اصلی سیستم که حاوی اغلب قط عات و اتصالات برای گفتههای گسترده و... است
micro
ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
micro
طرح و ارتباطات سخت افزار داخلی ریزکامپیوتر
micro
آدرس و باسهای کنترل درریز کامپیوتر
micro
پیشوندی بمعنی
micro
داده اصلی
micro model
الگوی خرد
micro manager
مدیر ریزکامپیوترها
micro instruction
ریز دستورالعمل
micro ecosystem
اکوسیستم خرد
micro economics
اقتصاد خرد
micro controller
ریز کنترل کننده
micro or ganism
میکرب
micro wave
خرده موج
micro wave
کهموج
micro prolog
PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
micro or ganism
باکتری
micro-computer
خرد کامپیوتر
micro-computer
ریزرایانه
micro-computer
ریزکامپیوتر
micro-computers
خرد کامپیوتر
micro-computers
ریزرایانه
micro-computers
ریزکامپیوتر
micro ecosystem
بوم سازگان خرد
micro-economics
اقتصاد خرد
[تجارت و بازرگانی]
micro to main frame
پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
micro dynamic model
الگوی خرد پویا
micro channel bus
گذر ریز کانال
micro channel bus
- بیتی که توسط IBM در micro channel Architecfure بیان شده است
Micro Channel Architecture
- بیتی است که وسایل کنترل باس را پشتیانی میکند
Micro Channel Architecture
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
micro to mainframe link
اتصال ریزکامپیوتر به کامپیوتر اصلی
micro computer kit
kit computer
gage
گیج
gage
:
gage
شرط بستن متعهد شدن
gage
سنج
gage
اندازه نما
gage
سنجیدن
gage
رجزخوانی
gage
وثیقه
gage
: گرو
gage
ازمایش کردن
gage
وثیقه گذاردن
gage
درجه
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
میله اندازه گیر
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
gage
میزان اندازه گیری
gage
گرو
gage
بند تفنگ
gage
اشل اندازه گیر
snow gage
برفسنج
petrol gage
دستگاه اندازه گیری بنزین
gage=gauge
درجه
comparative gage
دستگاه مقایسه کننده
gage=gauge
پیمانه اندازه
rivet gage
فاصله بین دو ردیف پرچ
screw gage
شابلون پیچ
vacuum gage
خلاء سنج
gauge=gage
مدرج کردن
gauge=gage
اندازه کردن اشل
density gage
چگالی سنج
depth gage
عمق سنج
dial gage
دستگاه اندازه گیری تغییربعدهای بسیار کوچک
gauge=gage
شابلن
gauge=gage
درجه
gauge=gage
اندازه
gauge=gage
پیمانه
radius gage
شابلون شعاع
rain gage
باران سنج
gage=gauge
شابلون
gage=gauge
اندازه زدن اشل
gage=gauge
مدرج کردن
drop gage
فشار سنج
accurate to gage
دقت در سنجیدن
accuracy to gage
دقت اندازه گیری
flow gage
جریان سنج
evaporation gage
بخارسنج
evaporation gage
دم سنج
accuracy to gage
دقت سنجش
limit gage
وسیله سنجش تلرانس
oil gage
گیج روغن
oil gage
عقربه نشان دهنده روغن
feeler gage
فیلر
gage tube
لوله پیتو
gage length
طول قطعه مورد ازمایش
rain gage
وسیله سنجش میزان بارندگی
center gage
مرکز سنج
angle gage
نقاله زاویه یاب
camber gage
دستگاه اندازه گیری زاویه کمبر
tire gage
دستگاه ازمایش باد لاستیکهای اتومبیل
oil gage
نشاندهنده سطح روغن
level gage
اندازه گیر سطح
dial bench gage
میز اندازه گیری
oil level gage
دستگاه نشاندهنده سطح روغن
standard rain gage
باران سنج معمولی
water level gage
تراز سنج
dial depth gage
عمق سنج مدرج
light gage beam
تیر سبک وزن
fule level gage
دستگاه اندازه گیری سطح سوخت
cylinderical limit gage
دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
commercial light gage sheet
ورق فریف تجارتی
pressure
فشردن مضیقه
pressure
بار سنگین مصائب وسختیها
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
pressure
فشار
pressure
مشقت
f.pressure
فشارمایع
pressure
بار
pressure
فشار هوا
pressure
سنگین
hydraulic pressure
فشار اب
molding pressure
فشار قالب
manifold pressure
فشار گازگاه
pressure cabin
بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
molding pressure
فشار پرس
oil pressure
دستگاه اندازه گیری فشار روغن
pressure cook
دردیگ زودپزپختن
pressure cook
دیگ زودپز
pressure casting
قطعه ریخته گری فشاری
pressure above the atmosphere
فشار بالای جو
pressure cabin
هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
pressure adjustment
تنظیم فشار
oil pressure
فشارسنج روغن
pressure altitude
ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
pressure balance
فشارسنج
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pore pressure
فشار درونی
pitot pressure
فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
osmotic pressure
فشار اسمزی
mean effective pressure
فشار موثر متوسط
partial pressure
فشار جرئی یا سهمی
partial pressure
فشار جزئی
partial pressure
فشار جزیی
pressure cook
تحت فشار پختن
piston pressure
فشار پیستون
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
wind pressure
فشار باد
wheel pressure
فشار چرخ
wave pressure
فشار حاصل از موج
water pressure
فشار اب
vapour pressure
فشار بخار اب
vapor pressure
فشار بخار
vapor pressure
فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
uplift pressure
فشار بالابرنده
total pressure
فشار کل
tire pressure
فشار هوای لاستیک
systolic pressure
فشارخون انقباضی
swelling pressure
فشار در اثر ازدیاد حجم
static pressure
فشار ایستایی
static pressure
فشار ثابت هوا
starting pressure
فشار استارت
sound pressure
فشار صوت
pressure cookers
دیگ زودپز
pressure bar
قسمتفشار
to be under deadline pressure
عجله داشتن
pressure of time
فشار زمانی
time pressure
فشار زمانی
partial pressure
[فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
He always works best under pressure .
اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند
The pressure of the atmosphere
فشار جو ؟( اتمسفر )
water under pressure
آبتحتفشار
pressure vessel
فشار
pressure vessel
فرف
pressure tube
لولهفشار
pressure screw
پیچفشرده
pressure plate
صفحهنگهدار
pressure dial
درجهفشار
pressure control
کنترلفشار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com