English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (7 milliseconds)
English Persian
modulator stage طبقه مدولاسیون
Other Matches
rf modulator مدولاتور RF
modulator تلفیق کننده
modulator تعدیل کننده
modulator زیروبم کننده
modulator مرحله تحمیل گر
modulator لامپ مخلوط کننده
modulator طبقه مخلوط کننده مدولاتور
modulator مودم
modulator مدار الکترونیکی که سیگنال را طبق سیگنال اعمال شده تغییر میدهد
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
frequency modulator مدولاتور فرکانس
modulator electrode الکترد تحمیل گر
impluse modulator اشکارساز ضربه جریان مدولاتور ایمپولز
light modulator لامپ کنترل نور مدولاتور نور
light modulator عضو کنترل نور
spark gap modulator تحمیل گر دهانه جرقهای
stage نیمکت اویزان
stage قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage مقام
stage یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
third stage مرحلهسوم
second stage مرحلهدوم
first stage مرحلهاول
not stage مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
to go on the stage بازیگرشدن
to go on the stage اکترشدن
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
stage در صحنه فاهرشدن
stage مرحله دار شدن اشکوب
stage طبقه
stage پایه وهله
stage منزل
stage صحنه
stage پرده گاه مرحله
stage صحنه نمایش
stage چوب بست
behind the stage <adj.> <adv.> محرمانه [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.> خصوصی [اصطلاح مجازی]
to go on stage وارد صحنه [نمایش] شدن
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage مراحل مختلف یک موشک
stage مرحله
stage سکو
stage اسکان دادن
stage درجه مرحله
stage اشکوب
To appear on the scene (stage). روی صحنه ظاهر شدن
stage set تعویض سن
at the rear of the stage <adj.> <adv.> در پس پرده
stage set تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
quick stage ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
input stage طبقه اولیه
single stage یک طبقهای
single stage یک طبقه
stage coach دلیجان
stage craft فن درست کردن نمایش
stage direction مدیریت
stage direction کاگردانی
stage director مدیر نمایش
stage fever کرم بازیگری یا اکتری
stage payments پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
at the rear of the stage <adj.> <adv.> پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
speed stage مرحله سرعت
stage clip سطحنمایش
stage door در عقب صحنه
At that point [stage] , ... وقتی که موقعش رسید...
stage doors در عقب صحنه
stage whisper نجوای روی صحنه
stage whispers نجوای روی صحنه
stage-struck عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck شیفتهی بازیگری
landing stage حملباقایق
stage curtain پردهنمایش
two stage sampling نمونه گیری دو مرحلهای
speed stage سطح سرعت
termination stage مرحله پایانی
this play does not stage well این داستان خوب در نمایش در نمیاید
to put on the stage بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
centre-stage شرائطبسیار حساسو مهم
turbine stage طبقه توربین
two stage experiment ازمایش دو مرحلهای
mechanical stage پایهمکانیکی
regulator first stage صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage manager کارگردان نمایش
anal stage مرحله مقعدی
buffer stage مرحله میانگیر
killer stage صافی رنگ
converter stage طبقه مبدل
developmental stage مرحله تکوینی
developmental stage مرحله پیشرفت
differential stage مرحله تفاضلی
energy stage لایه انرژی
first audio stage مرحله صوتی نخست
flood stage تراز بحرانی طغیان
impluse stage طبقه فشار مستقیم
stage fright صحنه هراسی
stage fright وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage managers مدیر نمایش
stage managers کارگردان نمایش
stage manage اداره کردن
stage manage کارگردانی کردن
stage-manage اداره کردن
stage-manage کارگردانی کردن
stage-managed کارگردانی کردن
stage-manages اداره کردن
stage-manages کارگردانی کردن
stage-managing اداره کردن
stage-managing کارگردانی کردن
initial stage طبقه نخستین
oral stage مرحله دهانی
stage-managed اداره کردن
multi stage چند مرحلهای
oedipal stage مرحله ادیپی
mixer stage طبقه مخلوط کننده
main stage عرشه اصلی
output stage مرحله خروجی
main stage طبقه اصلی
macro stage مرحله کلان
phallic stage مرحله التی
larval stage مرحله کرمی
stage manager مدیر نمایش
input stage طبقه ورودی
multi stage چند طبقه
multi stage production تولید چند مرحلهای
multi stage press پرس چند طبقه
multi stage experiment ازمایش چند مرحلهای
multi stage scaffolding داربست چند طبقه
multi stage sampling نمونه گیری چند مرحلهای
two stage least squares method برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
power amplifier stage مرحله فزون ساز توان
push pull stage طبقه پوش- پول
multi stage amplifier امپلی فایر چند طبقه
two stage least squares method روش حداقل مربعات دومرحلهای
three stage least squares method روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
mechanical stage control کنترلپایهمکانیکی
power output stage طبقه خروجی
frequency divider stage طبقه مقسم فرکانس
anal retentive stage مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage مرحله مقعدی دفعی
high pressure stage طبقه فشار قوی
intermediate frequency stage طبقه ی فرکانس میانی
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
multi stage amplifier تقویت کننده چند طبقه
It was stage –managed . It was trumped up. صحنه سازی بود
low power stage طبقه کم قدرت
bed building stage of river تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) . میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com