English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
Other Matches
sink,kitchen sink تشتک فرفشویی
sink دست شویی اشپزخانه
sink وان دستشویی
sink چاهک
sink ته نشینی حفره یاگودال
sink نزول کردن غرق شدن
sink ته رفتن
sink نشست کردن
sink گود افتادن
sink in <idiom> توجیه شدن چیزی
sink فرو رفتن
sink شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
sink فرو بردن
sink دریافت انتهای خط ارتباتی
sink رسوخ
sink کشیدن
sink فروبردن فرو رفتن
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
to sink in the scale در مقام تنزل کردن
sink or swim <idiom> افت وخیز درکاری داشتن
die sink خزینه درست کردن
sink hole چاهک
sink one's teeth into <idiom> با جدیت دنبال کاری رفتن
heat sink انباره حرارتی
die sink پخ زدن
double sink سینکدوتایی
kitchen sink حملمقدارزیادیازچیزهایغیرضروری
to sink in the scale پایین رفتن
sink with waste disposal unit فرفشوییبااجزافضولات
money begets money <idiom> پول پول می آورد
near money شبه پول
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
take in (money) <idiom> رسیدن
money جایزه نقدی
near with one's money خسیس
his money is more than can پولیش بیش
value for money قدرت خرید پول
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
he is f. of money پول فراوان دارد
money پول
money on d. وجه امانعی
f. money پول فراوان
money اسکناس
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money on d. پول سپرده
money سکه
money مسکوک ثروت
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money off offer فروش با تخفیف
requistion for money پول
money on deposit وجه امانی
requistion for money درخواست
money on deposit پول سپرده
ready money پول فراهم شده
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
ready money پول موجود
money pot دخل
ready money پول نقد
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
retention money پول گرویی
role of money نقش پول
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
money list لیست پرداخت حقوق
smart money خسارت
money maker پول گرد کردن
smart money پاداش زیان
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
short of money کم پول
money making پول بهم زنی
money matters امور پولی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money of account پول محاسباتی
scant of money بی پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
soft money پول ضعیف
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock حجم پول در گردش
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
money wage مزد پولی
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
money worth برابر پول
money worth بهای پول
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
passage money غذا
money stock عرضه پول
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
money pot غلک
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
money supply عرضه پول
passage money تاکردن
passage money راه
money worth پول بها
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money عرضه پول
sound money پول سالم
veil of money حجاب پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money سرعت پول
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money پول بدون پشتوانه
volume of money حجم پول
sound money پول قوی
circulation of money گردش پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com