Dictiornary-Farsi | mother figures | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 116 (7 milliseconds)

English	Persian
mother figures	مادر- نماد


Other Matches

figures	عدد
figures	شکل
figures	نگاره
figures	هیکل
figures	پیکره تندیس
figures	نقش
figures	صورت
figures	شخص
figures	نقش رقم
figures	کشیدن
figures	تصویرکردن
figures	مجسم کردن
figures	حساب کردن
figures	شمردن
figures	پیکر
figures	آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures	شماره چاپ شده
His figures were way off (out).	ارقامش (حسابش )بکلی پرت بود
the above figures	ارقام بالا
figures	رقم
the above figures	بالاتر
the above figures	برتر
reversible figures	شکلهای بازگشت پذیر
school figures	مجموعه 96 حرکت در اسکیت
school figures	حرکات اسب
similar figures	اشکال همانندیا متشابه
double figures	امتیاز دو رقمی
figures shift	مبدله ارقام
trade figures	میزانوارداتوصادراتیککشور
inferior figures	حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند.
to i. any thing with figures	یا صحههای صورتی به چیزی زدن
to e. figures upon astone	صورت هایی بر سنگ نقش کردن
geometrical figures	اشکال هندسی
gottschaldt's figures	شکلهای گوتشالت
figures of speech	صنایع بدیعی
father figures	پدر- نماد
hidden figures test	ازمون شکلهای نهفته
embedded figures test	ازمون شکلهای نهفته
documented plan figures	ارقام مستند برنامه
sound [arguments, data, figures] <adj.>	درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
mother	پروردن
mother	مام
mother	سرچشمه اصل
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother	مادر
mother	والده
mother	ام
mother	مادر ننه
mother	مادری کردن
mother-to-be	زنحامله
mother liquid	مادر اب
mother liquor	مادر اب
mother's mark	خال
mother wit	ادراک
mother of thyme	سیسنبر
mother ship	ship parent
mother wit	شعور
mother wit	هوش
mother substitute	جانشین مادر
mother surrogate	جانشین مادر
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
Mother Nature	طبیعت مهربان
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
Mother's Day	روز مادر
surrogate mother	نامادری
step mother	نامادری
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
Mother Nature	طبیعت
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
mother liquer	باز مادر
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
foster mother	مادر رضاعی
mother figure	مادر- نماد
mother tongues	زبان مادری
mother tongue	زبان مادری
mother country	میهن
mother country	کشور اصلی
mother countries	میهن
mother countries	کشور اصلی
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
mother-in-law	مادر زن
mother-in-law	مادر شوهر
mother-of-pearl	صدف مروارید
mother of pearl	صدف مروارید
grand mother	مادر بزرگ
grand mother	جده
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
mother land	وطن
mother land	میهن
mother in low	مادر زن
mother in low	مادر شوهر
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother in law	مادر زن
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
mother craft	بچه پروری
mother land	سرزمین مادری
mother board	برد مدار چاپی اصلی
mother board	بردمادر
mother board	برد اصلی
mother board	تخته اصلی
mother craft	مادری
mother complex	عقده مادری
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
mother cary's chicken	مرغ طوفان
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
HE is good at math. He has a good head for figures.	حسابش ( ریاضیات ) خوب است
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است

mother figures

مادر- نماد