Dictiornary-Farsi | mother liquid | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 171 (8 milliseconds)

English	Persian
mother liquid	مادر اب


Other Matches

liquid liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع- مایع
mother	مادر
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother	ام
mother	سرچشمه اصل
mother	والده
mother	مادر ننه
mother	پروردن
mother	مادری کردن
mother	مام
mother-to-be	زنحامله
mother board	تخته اصلی
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
Mother Nature	طبیعت مهربان
step mother	نامادری
mother's mark	خال
mother wit	ادراک
mother wit	شعور
surrogate mother	نامادری
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
Mother's Day	روز مادر
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
grand mother	جده
grand mother	مادر بزرگ
Mother Nature	طبیعت
foster mother	مادر رضاعی
mother wit	هوش
mother surrogate	جانشین مادر
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother in law	مادر زن
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
mother craft	بچه پروری
mother craft	مادری
mother complex	عقده مادری
mother board	برد اصلی
mother board	بردمادر
mother in low	مادر شوهر
mother in low	مادر زن
mother substitute	جانشین مادر
mother ship	ship parent
mother of thyme	سیسنبر
mother liquor	مادر اب
mother liquer	باز مادر
mother land	سرزمین مادری
mother land	وطن
mother land	میهن
mother board	برد مدار چاپی اصلی
mother country	کشور اصلی
mother countries	میهن
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
mother countries	کشور اصلی
mother figure	مادر- نماد
mother-of-pearl	صدف مروارید
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
mother tongues	زبان مادری
mother country	میهن
mother-in-law	مادر زن
mother of pearl	صدف مروارید
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
mother figures	مادر- نماد
mother tongue	زبان مادری
mother-in-law	مادر شوهر
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother cary's chicken	مرغ طوفان
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
liquid	روان سلیس
liquid	چیز ابکی
liquid	روان
liquid	مایع
to d. up a liquid	مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
liquid	سلیس
liquid	نقدشو
liquid	پول شدنی
liquid	سهل وساده
liquid	نقدینه
liquid	ابکی
liquid	ابگونه
supercooled liquid	مایع ابر سرد
washing-up liquid	مایعفرفشوئی
liquid state	حالت مایع
liquid mascara	ریمل
liquid foundation	کرم مایع
liquid eyeliner	خطچشممایع
liquid compass	مایعقطبنما
liquid lunch	ناهارحاویمشروباتالکلی
to strain a liquid	صاف کردن یک مایع
superheated liquid	مایع ابر گرم
perfect liquid	نقدینه کامل
perfect liquid	پول نقد
sealing liquid	مایع اب بندی
liquid soap	صابون مایع
liquid crystal	کریستال مایع
liquid ammonia	امونیاک مایع
liquid assets	دارائیهای نقدی
liquid bitumen	قیر روان
liquid capital	سرمایه نقدی
liquid capital	سرمایه راکد
liquid capital	سرمایهای که پول نقد باشد
liquid consonants	حروف نرم
liquid consonants	حروف گنگی که صدای انها روان و نرم مینماید
liquid exygen	اکسیژن مایع
liquid fire	اتش روان
liquid air	هوای مایع
liquid air	ابگون هوا
liquid crystals	کریستال مایع
absorption liquid	مایع جذب
battery liquid	مایع باتری
battery liquid	الکترولیت باتری
cryogenic liquid	گاز مایع شده در درجه حرارت خیلی پایین
cryogenic liquid	مایع سرمازا
developer liquid	مایع فهور
flammable liquid	مایع اشتعال پذیر
liquid gas	گاز مایع
liquid air	هوای مایع شده
liquid fire	اتش پاشیدنی
liquid fuel	سوخت مایع
liquid measure	مقیاس حجم مایع
liquid limit	حد سیلان
liquid rocket	راکت سوخت مایع
liquid propellant	سوخت مایع
liquid measure	مقیاس اندازه گیری مایعات حجم سنج
liquid propellant	سوخت مایع موشک
liquid propellant	خرج پرتاب مایع
liquid propellant	خرج مایع
liquid oxygen	اکسیژن مایع
liquid nitrogen	نیتروژن مایع
liquid limit	حد جاری شدن
liquid limit	مرز ابگونگی
liquid limit	مرزحالت شلی
liquid glass	شیشه مایع
liquid honing	سنگ زنی مایعی
liquid hydrates	مایع هیدراتها
liquid hydrogen	هیدروژن مایع
liquid limit	حد روانی
liquid limit	مرز روانی
liquid limit	حدمیعان
liquid limit	حد میعان
liquid crystal displays	صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
liquid crystal display	صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
liquid crystal display	کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتها و صفحه نمایش ماشین حسابها به کار می رود
liquid metal charge	شارژ فلز مذاب
liquid membrance electrode	الکترود مایع غشایی
liquid crystal displays	کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتها و صفحه نمایش ماشین حسابها به کار می رود
liquid/gas separator	مایع
liquid/gas separator	دستگاهتجزیهایگاز
liquid air container	مخزن هوای مایع
liquid limit test	ازمون مرز حالت شلی
liquid hydrogen tank	مخزنهیدروژنمایع
gas liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع گاز
liquid nitrogen tank	مخزننیتروژنمایع
liquid oxygen tank	مخزناکسیژنمایع
liquid-crystal display	نمایشکریستالمایع
liquid limit test	ازمون حد روانی
leach [liquid formed by leaching]	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
cross section of a liquid compass	قسمتموربقطبنمایمایع
gas liquid partitions chromatography	کروماتوگرافی گاز- مایع
bulk liquid storage space	حجم کلی مخزن
liquid oxygen tank baffle	مخزناکسیژنمایعبیمصرف
liquid crystal display colour pigmented	صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
liquid crystal bar graph panel indicator	شاخص گراف- میله بااستفاده از قطعات کریستال مایع
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است