English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
English Persian
mouse button دکمه ماوس
Other Matches
mouse موش خانگی
mouse توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse مقابل حساسیت Mouse
mouse خصوصیت برخی نرم افزارهای درایو mouse که نشانه گر آنرا با سرعت مختلف و طبق سرعتی
mouse که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouse وسیله ورودی کوچک دستی که روی سطح صاف حرکت میکند تا محل نشانه گر در صفحه را مشخص کند
mouse موش
mouse ماوس
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse esuoM ای که به پورت سری PC وصل است و داده مختصات را از طریق پورت سریال منتقل میکند
mouse esuoM ای که به کارت مخصوص وصل شده به باس کامپیوتر وصل است
mouse جستجو کردن
mouse بند پیچ کردن
mouse برنامهای که داده محل ارسالی را از mouse به مختصات استاندارد تبدیل میکند تا توسط نرم افزار قابل استفاده باشد
mouse که از mouse و نه صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند
mouse فلش کوچک ری صفحه نمایش که با حرکت mouse
mouse حرکت میکند
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse موش گرفتن
flitter mouse شبکور
field mouse موش صحرائی
mechanical mouse mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند
mouse deer اهوی ختا
as timid as a mouse <idiom> مثل موش [ترسو]
bus mouse ماوس خطی
flitter mouse شب پره
flying mouse موش خرمای پرداراسترالیایی
harvest mouse یکجورموش که درساقههای گندم لانه میکند
harvest mouse موش خرمن
meadow mouse موش پنسیلوانی
mechanical mouse وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
mouse trap نوعی جنگ افزار ضدزیردریایی
mouse trap تله موش
serial mouse ماوس ترتیبی
bus mouse ماوس گذری
cordless mouse ماوس بی سیم [کامپیوتر]
mouse ear گل مرا فراموش مکن
cordless mouse موشواره بی سیم [کامپیوتر]
cordless mouse موشی بی سیم [کامپیوتر]
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
The cat ate the whole mouse. گربه تمام موش راخورد ( گوشت ،استخوان وغیره )
left handed mouse تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
The mouse was unable to get into the hole , yet it. <proverb> موش توى سورخ نمى رفت جاروب هم به دمش بست .
as poor as a church mouse مثل گدای شب جمعه [فقیر]
to be [as] poor as a church mouse <idiom> بیش از اندازه تنگدست بودن
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb> گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
He poked the mouse with his finger to see if it was still alive. او [مرد] با انگشتش موش را سیخونک زد تا ببیند که آیا هنوز زنده بود یا نه.
button میخ
on-off button دکمهروشن
on-off button خاموش
button تکمه
button کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
button دکمه
button غنچه
on the button <idiom> درست سر موقع
button تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button هرچیزی شبیه دکمه
button گل میخ گرد
button شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد
play button دکمهشروع
pause button دکمهایستکوتاه
on/play button کلیدشروعبهکار
power button دکمهروشن
power-on button دکمهروشنشدندستگاه
memory button دکمهحافظ
measuring button دکمهاندازهگیری
locking button دکمهقفل
listen button دکمهمخصوصگوشکردن
finger button دکمهانگشتی
function button دکمهردیاب
record button دکمهضبط
TV/video button ویدئو
TV/video button دکمهتلوزیون
TV power button دکمهروشنکنندهتلوزیون
stop button دکمهایست
starter button دکماستارت
The button on my coat off. تکمه کتم افتاد
spray button دکمهآبپاش
shank button دکمهپایدار
rewind button دکمهعقببرنده
reset button دکمه
regulating button دکمهتنظیمکننده
button hole جا دکمه
capstan button دکمهچرخطناب
button strap دکمهروپوشزنانه
button loop دکمهرکاب
radio button دکمه رادیو
button facing دکمهسربندشلوار
farcy button دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
kissing button برامدگی روی زه که درکشیدن کامل کمان با لب کمانگیر مماس میشود
start button تکمه استارت
button head سر عدسی در پیچ ها
microphone button کپسول میکروفون
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
start button دگمهای که معمولاگ گوشه سمت چپ در پایین صفحه نمایش ویندوز است و یک مسیر مناسب به برنامه ها و فایلهای کامپیوتر ایجاد میکند
microphone button تکمه میکروفن
start button تکمه راه اندازی
button-through smock دکمهسریقه
ceiling button مقره سقفی
erase button دکمهپاککننده
end button انتهایکلاهک
push button دکمه فشاری
push button شستی
push button کلید فشاری
eject button دکمهخروج
belly button ناف
bachelors button گل اشرفی
bachelors button گل دگمه
crystal button ریسهکریستالی
radio button شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
button hook قلاب
VCR power button دکمهفعالکنندهVCR
Press the elevator button. تکمه آسانسور رافشار بدهید
push button dialing شماره گیری دکمهای
push button control کنترل دکمهای
emergency push button تکمه اضطراری
push the panic button <idiom> از ترس قلبش فرو ریخت
push-button telephone تلفندکمهفشاری
push button switch کلیدپوش باتون
push button switch تکمه فشاری
counter reset button دگمههایتحدیدشمارشگر
cassette eject button دکمهخروجفیلماز
fast-forward button دکمهجلوبر
lens release button دکمهآزادکردنبیرونآوردنلنز
power zoom button دکمهفعالکنندهزوم
preset tuning button دکمهتنظیمچرخش
auto reverse button دکمهمعکوساتوماتیک
language display button دکمهنمایشگر
record muting button دکمهضبطبدونصدا
reverse stitch button دکمهوارونهکنندهدوخت
record announcement button دکمهاعلام کنندهضبط
shutter release button دکمه
key finger button دکمهیابندهکلید
push button tuner میزانساز دگمهای
macro set button دکمهتنظیمصدا
depth-of-field preview button زمینهدکمهعقببر
data display illumination button دکمهنمایشگراطلاعات
double button carbon microphone میکروفون دو زغالی
alarm threshold display button دکمهنمایشسرحدهشدار
single button carbon microphone میکروفون تک زغالی
interior door lock button دکمهقفلدستگیرهداخلیدر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com