Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
multi purpose machine
ماشین چند کاره
Other Matches
multi purpose
چند منظوره
multi-purpose ladder
نردبانچندمنظوره
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
Unimog
[a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks]
یونیماک
[حمل و نقل]
multi way machine
دستگاه چند راهه
all purpose machine
دستگاه برای اهداف مختلف انیورسال
multi strand machine
دستگاه چند رشتهای
general purpose machine
دستگاه برای اهداف مختلف
multi spindle drilling machine
ماشین مته با چند هرزگرد
multi
دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi
سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi-
سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi-
دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi-
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi tasking
اجرای چندین کار
multi level
چند سطحی
multi-millionaire
بسیار پولدار
multi-millionaire
بسیار ثروتمند
multi-millionaires
بسیار پولدار
multi-millionaires
بسیار ثروتمند
multi tasking
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multi stage
چند مرحلهای
multi mate
مالتی میت
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi user
چند کاربری
multi programming
سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
multi valued
چند ارز
multi ply
چند لا
multi way switch
کلید چند راهه
multi platform
که روی سخت افزارهای مختلف اجرا میشود
multi pass
چند گذری
multi stage
چند طبقه
multi meter
سنجه چند کاره
multi way switch
کلید تبدیل
multi disk
وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
multi channel
چند کاناله
multi-storey
چندطبقه
multi address
با چند نشانی
multi contact
چند قطبی
multi disk
مربوط به چندین نوع دیسک
multi disk
سیستمی که دیسک درایوهای نصب شده با اندازههای مختلف دارد
multi-coloured
چندرنگه
multi chamber
نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
on purpose
<idiom>
عمری
for this purpose
<adv.>
با توجه به این
that is a to our purpose
این مخالف منظورماست
that is i. to this purpose
برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
to no purpose
بیخود
on purpose
عمدا"
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
for this purpose
<adv.>
از این رو
for this purpose
<adv.>
بدین وسیله
for this purpose
<adv.>
به این ترتیب
he was in purpose to do it
در نظر داشت که ان کار رابکند
purpose
مفهوم
all purpose
همه منظوره
purpose
منظور
to no purpose
بی نتیجه
purpose
قصد
purpose
غرض مقصود
purpose
هدف
purpose
نیت
purpose
قصد داشتن پیشنهادکردن
purpose
درنظر داشتن
purpose
پیشنهاد
purpose
عمد
purpose
هدف مقصود
purpose
عزم
purpose
غایت
purpose
مفاد
to no purpose
بیهوده
to what purpose
برای چه منظور
purpose
غرض
multi conductor cable
کابل افشان
multi electrode valve
لامپ چند قطبی
multi layer coil
سیم پیچی چند لایه
multi jet blowpipe
بوری چند شعله
multi part stationery
کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
multi rate meter
کنتور با چند نرخ مختلف
multi color recorder
نگارنده چند رنگ
multi segment magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
multi span bridge
پل چند دهانه
multi speed motor
موتور چند سرعتی
multi chamber klin
کوره چند محفظهای
multi layer weld
جوشکاری چند لایه
multi blade grap
قلاب چند تیغه
multi conductor cable
کابل چند رشتهای
multi grid tube
لامپ چند شبکه
multi circuit switch
کلید سری
multi flame burner
اجاق چند شعله
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
multi bus system
معماری کامپیوتر که باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و یک باس کند تر بین CPU و سایر وسایل جانبی دارد
multi prupose project
طرح چند منظوره
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
multi contact plug
دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
multi line spectrum
طیف چند خطی
multi scan monitor
مشابه 6632
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
multi-ply plywood
تختهچندخط
multi-chain necklaces
گردن بند چند زنجیره
multi-ply yarn
نخ چند لا
multi stage production
تولید چند مرحلهای
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
multi variate analysis
تحلیل چند متغیره
multi user system
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
multi tone horn
بوق با اصوات مختلف
multi terminal system
سیستمی که چندین ترمینال به یک CPU وصل شده اند
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
multi stage press
پرس چند طبقه
A multi-storey building.
ساختمان چندین طبقه
multi statement line
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
multi stage scaffolding
داربست چند طبقه
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
purpose-built
<adj.>
اجرا شدنی
infirm of purpose
بی عزم
purpose-built
<adj.>
دارای مزیت
it subserves our purpose
مارادر رسیدن بمقصودکمک میکند
it subserves our purpose
بدرد کارمامیخورد
purpose-built
<adj.>
هدفمند
purpose-built
<adj.>
باصرفه
purpose-built
<adj.>
مفید
infirm of purpose
بی اراده
purpose-built
<adj.>
بدرد خور
genbral purpose
همه منظوره
genbral purpose
عام منظوره
general purpose
هر کاره
general purpose
بدرد هر کاری خورنده
general purpose
همه منظوره
purpose-built
<adj.>
به درد بخور
he speaks to the purpose
با منظورسخن میگوید
he speaks to the purpose
قصدی دارد
he speaks to the purpose
بیهوده نمیگوید
purpose-built
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
درست
purpose-built
<adj.>
مناسب
special purpose
تک منظوره
special purpose
یک منظوره
single purpose
تک منظوره
purpose of the dam
هدف سد
purpose of the dam
منظور از سد
purpose made
کالای سفارشی
purpose made
کالاهای خاص
purpose-built
تکمنظوره برایمنظوریخاص
To do something on purpose ( deliberately ).
از قصد کاری را کردن
purpose-built
<adj.>
سودمند
purpose-built
<adj.>
کارکردی
purpose-built
<adj.>
قابل استفاده
purpose-built
<adj.>
قابل اجرا
purpose-built
<adj.>
عملی
what is the purpose of thislaw
مقصود از این قانون چیست
serve one's purpose
<idiom>
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
of set purpose
عمدا"
all purpose canister
قوطی مواد منفجره همه منظوره
cross purpose
قصد مغایر
cross purpose
قصد متقابل
special purpose
خاص منظوره
multi-storey car park
پارکینگ چند طبقه
multi span deap beam
تیر تیغه چند دهانه
multi-storey car park
پارکینگ طبقاتی
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
general purpose register
ثبات همه منظوره
general purpose ship
ناو چند کاربردی
I intend going on purpose ( deliberately ) .
قصد سفردارم
It this case , the purpose has been defeated .
دراین مورد نقض غرض شده است
dual purpose gun
توپ دو کاره
general purpose computer
کامپیوتر همه منظوره کامپیوتر چند منظوره
general purpose program
برنامه عام منظوره
general purpose program
برنامه همه منظوره
general purpose interface
میانگیر همه منظوره
special purpose computer
کامپیوتر تک منظوره کامپیوتر با منظور خاص
perveance of a multi electrode valve(tub
پروه انس لامپ چند قطبی
multi section type rotary switch
سوئیچ گردان نوع چند مقطعی
general purpose operating system
سیستم عامل همه منظوره
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly.
بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
special purpose programming language
زبان برنامه نویسی تک منظوره
general purpose interface bus
مسیر میانگیر همه منظوره
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) .
امید وارم نظرتان را تأمین کند
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose.
ماندن او در اینجا بی فایده است
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
ماشین
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
two way machine
ماشین دو راهه
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
بیت اجرا میشود
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com