English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
Other Matches
multi purpose چند منظوره
multi-purpose ladder نردبانچندمنظوره
multi purpose machine ماشین چند کاره
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
vehicle وسیله حمل
vehicle حمل کننده
vehicle خودرو
vehicle حامل
vehicle برنده
vehicle محمل
vehicle رسانگر
vehicle برندگر
vehicle حامل رسانه
vehicle ناقل
vehicle وسیله نقلیه
vehicle رسانه
multi level چند سطحی
multi stage چند طبقه
multi tasking اجرای چندین کار
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi contact چند قطبی
multi user چند کاربری
multi valued چند ارز
multi way machine دستگاه چند راهه
multi way switch کلید چند راهه
multi way switch کلید تبدیل
multi disk مربوط به چندین نوع دیسک
multi disk سیستمی که دیسک درایوهای نصب شده با اندازههای مختلف دارد
multi address با چند نشانی
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
multi ply چند لا
multi channel چند کاناله
multi platform که روی سخت افزارهای مختلف اجرا میشود
multi pass چند گذری
multi stage چند مرحلهای
multi meter سنجه چند کاره
multi mate مالتی میت
multi disk وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
multi tasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multi-millionaires بسیار پولدار
multi-millionaire بسیار ثروتمند
multi-storey چندطبقه
multi-millionaire بسیار پولدار
multi-coloured چندرنگه
multi-millionaires بسیار ثروتمند
amphibious vehicle خودروی اب خاکی
aerospace vehicle هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
airborne vehicle وسیله هوابرد
airborne vehicle وسیله انجام عملیات هوابرد
re entry vehicle نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
vehicle summary فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
landing vehicle خود روشنی دار اب خاکی
tank vehicle خودرو تانکر
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
commercial vehicle وسیلهحملکالاومسافردر جاده
vehicle cargo بار چرخدار
catering vehicle وسیلهآذوقهرسان
all-terrain vehicle وسیلهنقلیهبلند
motor vehicle خودرو
motor vehicle خودرو موتوری
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
refrigerator vehicle وسیله نقلیه یخچال دار
space vehicle فضا پیما
control vehicle تانک نافم حرکت
utility vehicle وسیله نقلیه عمومی
utility vehicle وسیله نقلیه عام المنفعه
vehicle cargo بار تریلی دار
combination vehicle خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
combination vehicle خودروهای مرکب
combat vehicle خودروی رزمی
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
armored vehicle زرهپوش
armored vehicle خودروی زرهی
control vehicle خودرونافم ستون یا نافم حرکت
truck vehicle کامیون
truck vehicle خودرو نظامی
space vehicle وسیله نقلیه فضایی
tank vehicle خودرو تانکرسوخت
armored vehicle خودروی زرهدار
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
for this purpose <adv.> به این ترتیب
to purpose something هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
for this purpose <adv.> بدین وسیله
on purpose <idiom> عمری
on purpose عمدا"
that is a to our purpose این مخالف منظورماست
that is i. to this purpose برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
to no purpose بیخود
to no purpose بی نتیجه
to no purpose بیهوده
to what purpose برای چه منظور
for this purpose <adv.> با توجه به این
for this purpose <adv.> از این رو
all purpose همه منظوره
purpose هدف
purpose عمد
purpose نیت
purpose قصد داشتن پیشنهادکردن
purpose هدف مقصود
purpose درنظر داشتن
purpose منظور
purpose عزم
purpose مفاد
purpose قصد
purpose غرض
purpose غرض مقصود
purpose مفهوم
purpose پیشنهاد
purpose غایت
he was in purpose to do it در نظر داشت که ان کار رابکند
multi tone horn بوق با اصوات مختلف
multi statement line خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
multi stage press پرس چند طبقه
multi strand machine دستگاه چند رشتهای
multi user system سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
multi variate analysis تحلیل چند متغیره
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
multi color recorder نگارنده چند رنگ
multi-ply yarn نخ چند لا
multi-chain necklaces گردن بند چند زنجیره
A multi-storey building. ساختمان چندین طبقه
multi-ply plywood تختهچندخط
multi stage scaffolding داربست چند طبقه
multi grid tube لامپ چند شبکه
multi blade grap قلاب چند تیغه
multi board computer کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
multi prupose project طرح چند منظوره
multi bus system معماری کامپیوتر که باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و یک باس کند تر بین CPU و سایر وسایل جانبی دارد
multi chamber klin کوره چند محفظهای
multi circuit switch کلید سری
multi conductor cable کابل چند رشتهای
multi conductor cable کابل افشان
multi contact plug دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
multi line spectrum طیف چند خطی
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
multi flame burner اجاق چند شعله
multi electrode valve لامپ چند قطبی
multi layer weld جوشکاری چند لایه
multi layer coil سیم پیچی چند لایه
multi jet blowpipe بوری چند شعله
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
multi stage sampling نمونه گیری چند مرحلهای
multi span bridge پل چند دهانه
multi scan monitor مشابه 6632
multi rate meter کنتور با چند نرخ مختلف
multi stage production تولید چند مرحلهای
multi speed motor موتور چند سرعتی
multi stage amplifier تقویت کننده چند طبقه
multi stage experiment ازمایش چند مرحلهای
multi stage amplifier امپلی فایر چند طبقه
multi terminal system سیستمی که چندین ترمینال به یک CPU وصل شده اند
multi segment magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
vehicle mass ratio نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
armored reconnaissance vehicle خودروی شناسایی زرهی
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
consolidated vehicle table فهرست خودروهای محموله در کشتی
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
road transport vehicle کامیون
crawl type vehicle وسیله نقلیه نوع خزنده
tank recovery vehicle خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
motor vehicle tax فرمان اتومبیل
road transport vehicle ماشین باری
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
it subserves our purpose مارادر رسیدن بمقصودکمک میکند
infirm of purpose بی اراده
infirm of purpose بی عزم
he speaks to the purpose بیهوده نمیگوید
he speaks to the purpose قصدی دارد
he speaks to the purpose با منظورسخن میگوید
of set purpose عمدا"
purpose made کالای سفارشی
purpose of the dam منظور از سد
purpose of the dam هدف سد
purpose-built <adj.> اجرا شدنی
purpose made کالاهای خاص
purpose-built <adj.> مناسب
it subserves our purpose بدرد کارمامیخورد
purpose-built <adj.> به درد بخور
purpose-built <adj.> بدرد خور
purpose-built <adj.> دارای مزیت
purpose-built <adj.> باصرفه
purpose-built <adj.> مفید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com