Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
multi user system
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
Other Matches
multi user
چند کاربری
multiple user system
سیستم چند استفاده کننده
multi terminal system
سیستمی که چندین ترمینال به یک CPU وصل شده اند
multi bus system
معماری کامپیوتر که باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و یک باس کند تر بین CPU و سایر وسایل جانبی دارد
user
حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
user
کاربر
user
مصرف کننده
user
استفاده کننده
user
استعمال کننده کاربر
user
بکار برنده
user
بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
user
گرداننده
user
متصدی
user
اپراتور
user
کاربر
user
یکی از دو حالت ممکن برا ی اجرا برنامه چندرسانهای ولی عدم تغییر آن
user
انتفاع از اموال
user
نام شناسایی یک کاربر که به شماره صحیح کاربر دستیابی دارد
user
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user
کدشناسایی یکتا که به کامپیوتر امکان تشخیص کاربر را میدهد
user
دستورالعمل شرح نحوه استفاده از بسته نرم افزاری یا سیستم
user
نرم افزاری کامپیوتری که کاربر و نه تولیدکننده نوشته است
user
متن همراه یک برنامه که به کاربر کمک میکند در اجرای آن
user
نرم افزار یا سخت افزاری که برای این طراحی شده اند که ارتباط با ماشین ساده تر شود
user
آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
user
مشابه 10322
user
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
user
رکوردی که کاربر را مشخص میکند و حاوی کلمه رمز آن و حقوق دستیابی آن است
user
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
user
سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
user
1-شخصی از کامپیوتر یا ماشین یا نرم افزار استفاده میکند. 2-به ویژه اپراتورصفحه کلید
user
پروتکل که بخشی از TCP/IP است و در مدیریت شبکه و برنامههای SNMP استفاده میشود
multi
دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi
سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi-
سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi-
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi-
دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
user freindly
کاربریار
user group
گروه استفاده کننده
user interface
میانجی کمکی
user library
کتابخانه استفاده کننده کتابخانه کاربر
user default
پیش فرض کاربر
computer user
استفاده کننده کامپیوتر
user profile
جدول نمودار استفاده کننده
user program
برنامه کاربر
user group
گروه کاربران
user freindly
کاربرپسند
user-friendly
که استفاده و کار با آن ساده است
end user
شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
end user
کاربر نهایی
end user
استفاده کننده نهایی
single user
تک کاربری
power user
کاربر پیشرفته
dominant user
یکان مصرف کننده عمده
dominant user
استفاده کننده عمده
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
user program
برنامه استفاده کننده
common user
مشترک
user defined
تعریف یا انتخاب کاربر
user defined
تعریف شده توسط کاربر
common user
عمومی
common user
خدمات عمومی
user area
فضای مخصوص استفاده کننده
user cost
هزینه استعمال
user friendly
که استفاده و کار با آن ساده است
user cost
هزینه استفاده
user supplied
تامین شده توسط کاربر
user's terminal
ترمینال استفاده کننده
user terminal
پایانه کاربر
user's manual
کتاب راهنمای استفاده کننده
mid user
اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر
multi way machine
دستگاه چند راهه
multi disk
وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
multi contact
چند قطبی
multi address
با چند نشانی
multi chamber
نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
multi mate
مالتی میت
multi-millionaire
بسیار پولدار
multi-millionaire
بسیار ثروتمند
multi-millionaires
بسیار پولدار
multi-coloured
چندرنگه
multi-storey
چندطبقه
multi disk
سیستمی که دیسک درایوهای نصب شده با اندازههای مختلف دارد
multi level
چند سطحی
multi channel
چند کاناله
multi meter
سنجه چند کاره
multi disk
مربوط به چندین نوع دیسک
multi valued
چند ارز
multi way switch
کلید چند راهه
multi tasking
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multi stage
چند مرحلهای
multi stage
چند طبقه
multi way switch
کلید تبدیل
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi tasking
اجرای چندین کار
multi purpose
چند منظوره
multi-millionaires
بسیار ثروتمند
multi programming
سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
multi ply
چند لا
multi platform
که روی سخت افزارهای مختلف اجرا میشود
multi pass
چند گذری
common user supplies
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user items
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
user cost of capital
هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
user defined function
عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
common user items
اقلام عمومی
user oriented language
زبان استفاده کننده گرا
marginal user cost
هزینه استفاده نهائی یاهزینه بکارگیری نهائی
user programmable terminal
ترمینال قابل برنامه نویسی استفاده کننده
user defined key
کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
graphical user interface
واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
graphical user interface
استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
graphical user interface
میانجی نگارهای کاربر
highway user tax
مالیات حق عبور
common user items
اقلام مشترک المصرف بین یکانها
common user items
امادمشترک
multi strand machine
دستگاه چند رشتهای
multi tone horn
بوق با اصوات مختلف
multi variate analysis
تحلیل چند متغیره
multi prupose project
طرح چند منظوره
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
multi segment magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
multi statement line
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
multi stage scaffolding
داربست چند طبقه
multi grid tube
لامپ چند شبکه
multi jet blowpipe
بوری چند شعله
multi layer coil
سیم پیچی چند لایه
multi layer weld
جوشکاری چند لایه
multi span bridge
پل چند دهانه
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
multi rate meter
کنتور با چند نرخ مختلف
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
multi purpose machine
ماشین چند کاره
multi line spectrum
طیف چند خطی
multi flame burner
اجاق چند شعله
multi electrode valve
لامپ چند قطبی
multi speed motor
موتور چند سرعتی
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
multi color recorder
نگارنده چند رنگ
multi conductor cable
کابل چند رشتهای
multi conductor cable
کابل افشان
multi stage production
تولید چند مرحلهای
multi contact plug
دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
multi stage press
پرس چند طبقه
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
multi part stationery
کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
multi scan monitor
مشابه 6632
multi-ply yarn
نخ چند لا
multi-chain necklaces
گردن بند چند زنجیره
A multi-storey building.
ساختمان چندین طبقه
multi-purpose ladder
نردبانچندمنظوره
multi-ply plywood
تختهچندخط
multi chamber klin
کوره چند محفظهای
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
multi blade grap
قلاب چند تیغه
multi circuit switch
کلید سری
common user net work
شبکه مخابراتی مشترک
multi-storey car park
پارکینگ چند طبقه
multi spindle drilling machine
ماشین مته با چند هرزگرد
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
multi-storey car park
پارکینگ طبقاتی
multi span deap beam
تیر تیغه چند دهانه
perveance of a multi electrode valve(tub
پروه انس لامپ چند قطبی
multi section type rotary switch
سوئیچ گردان نوع چند مقطعی
Unimog
[a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks]
یونیماک
[حمل و نقل]
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
system
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
اصول وجود
system
نظم ترتیب
system
طرز روش
system
رشته دستگاه
system
سلسله
system
اسلوب
system
منظومه
system
مجموعه سازمان
system
طریقه
system
نظم منظومه
system
سلسله رشته
system
دستگاه
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
system
قاعده رویه
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
system
جهاز
system
نظام
system
ترتیب
system
روش اصول
system
نظام سیستم
system
تشکیلات
system
طرز اسلوب
value system
نظام ارزشها
system
همستاد روش
the system of
the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
the system of
رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
c.g.s. system
دستگاه سگث
system
سازمان
an system
سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com