Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
multiple light fitting
رابطچندلامپ
Other Matches
light output ratio of a fitting
راندمان نوری
fitting
اتصال
fitting out
اماده کردن ناو
fitting
قطعه اتصال
fitting
قطعه اتصال پیوندیها
fitting
اتصالات
fitting
قطعه نصب شده روی وسیله
an fitting
رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
fitting
ابزارگان
fitting
جاسازی
fitting
رابط
fitting out
حاضر کردن ناو
fitting
برازاندن
fitting
جفت سازی
fitting
مناسب
fitting
بجا
fitting
بمورد
fitting
بموقع پرو لباس
fitting
سوارکنی
fitting
لوازم
fitting piece
بست
close-fitting
قالب تن
fitting piece
تکه اتصالی
close fitting
قالب تن
close fitting
چسباندن
pipe fitting
لوله کشی
graphic fitting
خط کش طراحی
compression fitting
اتصالاتفشرده
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
curve fitting
خم امایی
curve fitting
برازاندن منحنی
curve fitting
منحنی خوراندن
zerk fitting
گریس خور
copy fitting
مطابقت کپی
corner fitting
اتصالگوشهای
fitting allowance
کاملا" اندازه
fitting allowance
فوق العاده مناسب
fitting clearance
بازی مناسب
fitting demension
بعد مناسب
fitting joint
اتصال مناسب
fitting bolt
پیچ مناسب
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
flared fitting
رابط قیفی شکل
graphic fitting
خط کش ت شکل
ceiling fitting
چراغسقفی
close-fitting
چسباندن
loose fitting
گشاد
loose-fitting
گشاد
She likes loose - fitting dresses .
از لباس های گشاد خوشش نمی آید
Clinging clothes. Tight-fitting dress.
لباس چسب تن
multiple
چند
multiple
ضرب چندتا
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
multiple
دستوری با بیش از یک آدرس برای عملوندها
multiple
استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت ممکن
multiple
معماری کامپیوتر موازی که یک ALU و باس داده و چندین واحد کنترل دارد
multiple
معماری کامپیوتر که از باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و باس کندتر بین CPU و رسانه جانبی استفاده میکند
multiple
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
multiple
معماری پردازنده موازی که از چندین ALU و حافظه موازی برای افزایش سرعت پردازش استفاده میکند
multiple
گوناگون
multiple
مضاعف چند ردیفه چند لولهای
multiple
مضرب
multiple
متعدد
multiple
چندین
multiple
چند فاز چندگانه
multiple
چند برابر
multiple
چندلا گوناگون
multiple
مضروب
multiple
چندگانه
multiple
مضاعف
multiple star
ستاره چندگانه
multiple bond
پیوند چندگانه
multiple cable
کابل چند رشتهای
multiple address
با نشانی چندگانه
multiple series
مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
multiple sclerosis
فلج چندگانه
multiple capacitor
خازن چندگانه
multiple circuit
مدار چندگانه
multiple circuit
مدار چند طبقه
least common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
multiple stores
فروشگاههای بزرگ فروشگاههای زنجیرهای
multiple access
دستیابی چندگانه
multiple amplifier
تقویت کننده چند طبقه
multiple-choice
وابسته به پرسش چند پاسخی
multiple use key
استفادهمتعددکلید
multiple key
کلید چند راه
multiple telegraphy
تلگراف چندگانه
common multiple
مضرب مشترک
multiple transformer
مبدل با اتصال موازی
multiple therapy
درمان تعاونی
multiple connector
بست چند گانه
multiple contact
دسته کنتاکت
multiple contact
کنتاکت دستهای
multiple offence
حمله مرکب
multiple moment
گشتاور چندگانه
multiple images
تصاویر چندگانه
multiple punch
منگنه چندگانه
multiple length
با درازی چندگانه
multiple well system
سیستم چند چاهی
multiple landuse
استفاده چندگانه زمین
multiple wire
چند سیمه
multiple reinforcement
تقویت چندگانه
multiple wire
چند رشتهای
multiple cut off
برش چند متغیری
multiple ionization
یونش مکرر
multiple drill
تمرین چند یکانی
multiple drill
تمرین چندکاره یا مختلط
multiple foul
خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
multiple gun
توپ چند لولهای
multiple correlation
همبستگی چند متغیری
multiple correlation
همبستگی چندگانه
multiple regression
رگرسیون چند گانه
multiple regression
چندمتغیری
multiple regression
رگرسیون
multiple regression
رگرسیون چند متغیره
least common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ک.م.م]
[ریاضی]
multiple integral
انتگرال چندگانه
[ریاضی]
multiple personality
شخصیت چندگانه
multiple precision
دقت چند برابر
multiple user system
سیستم چند استفاده کننده
multiple grid valve
لامپ چند شبکه
multiple unit valve
لامپ مرکب
multiple conductor cable
کابل چند رشتهای
multiple series condenser
خازن متغیر چند اتصالی
multiple pass printing
چاپ چند گذری
multiple address message
پیام چند ادرسه
multiple dome dam
سد چند گنبدی
index of multiple correlation
شاخص همبستگی چندگانه
multiple cable joint
مفصل انشعاب
multiple cable joint
موف انشعاب
multiple cable joint
اتصال کابل چند رشتهای
law of multiple proportions
قانون نسبتهای اضعافی
multiple channel system
سیستم چند کاناله
multiple choice item
پرسش چند گزینهای
multiple choice test
ازمون چند گزینهای
multiple arch dam
سد چند قوسی
multiple job processing
پردازش چند کاره
multiple determination coefficient
ضریب تعین چند متغیری
lowest common multiple
کوچکترین مضرب مشترک
multiple discriminant function
تابع تشخیص چند متغیری
multiple absolute prediction
پیش بینی چند متغیری مطلق
multiple access network
شبکه با دسترسی چندگانه
multiple address instruction
دستورالعمل چند ادرسه
multiple differential prediction
پیش بینی افتراقی چند متغیری
multiple voltage system
روش چند ولتی
multiple arc lamp
لامپ قوسی با اتصال چند گانه
multiple contact switch
کلید پلهای
coefficient of multiple correlation
ضریب همبستگی چندگانه
lowest common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
multiple exposure mode
چندحالته
smallest common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
multiple drum winding
سیم پیچ استوانهای چندگانه
lowest common multiple
[LCM]
کوچک ترین مضرب مشترک
[ک.م.م]
[ریاضی]
multiple-span beam bridge
پلمیلهایچنددهانهای
double multiple disc clutch
کلاج چند صفحه- دوبل
multiple loading operating system
سیستم عامل بارکننده چندتایی
light
<adj.>
رنگ روشن
light
نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
Something light, please.
لطفا یک چیز سبک.
light
چراغ برق
in light of
<idiom>
به علت
in the light of
نظریه
in the light of
از لحاظ
in the light of
بشکل
to come to light
روشن شدن
come to light
<idiom>
آشکارشدن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
inward light
نور داخلی
inward light
نور باطنی
inward light
اشراق
to come to light
معلوم شدن
light
امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light
روشنایی
light
نور
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
light come light g
باد اورده را باد
light come light g
میبرد
light out
ناگهان رفتن
light out
بسرعت ترک کردن
light-well
[فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
light-well
[حیاط کوچک برای عبور نور]
light
روشن
light
سبک
first light
افق نجومی
light
منبع نور سیگنال نور
light
چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
light
چراغ راهنمایی
light
نوردادن
light
روشن کردن
light
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light
پرتوافکندن نور
to i. light from anything
حائل نورشدن
to i. light from anything
گذر کردن روشنایی
first light
سپیده دم
very light
خیلی سبک
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
at first light
در اولین روشنایی روز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com