Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
multiple loading operating system
سیستم عامل بارکننده چندتایی
Other Matches
operating system
سیستم عامل
operating system/
سیستم عامل دو
multiple well system
سیستم چند چاهی
tape operating system
سیستم عامل نوار
network operating system
سیستم عامل شبکه
disk operating system
سیستم عامل گردهای
disk operating system
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
host operating system
سیستم عامل میزبان
operating system monitor
مبصر سیستم عامل
goest operating system
سیستم عامل مهمان
multiple voltage system
روش چند ولتی
multiple user system
سیستم چند استفاده کننده
multiple channel system
سیستم چند کاناله
general purpose operating system
سیستم عامل همه منظوره
virtual storage operating system
سیستم عامل حافظه مجازی
self operating
خود کار
operating
عملیاتی
operating
عامل
operating instruction
مقررات کار
operating handle
دستگیره راه اندازی
operating handle
دستگیره کولاس
operating handle
دستگیره عامل
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating expenses
مخارج عملیاتی
operating supplies
مواد کمکی
operating instruction
دستور کار
operating temperature
دمای عملیاتی
operating temperature
درجه حرارت کار
operating voltage
ولتاژ کار
operating weight
وزن عملیاتی
operating lever
اهرم عامل اهرم کولاس
operating lever
اهرم گرداننده
operating level
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating level
سطح فعالیت
operating key
کلید گزینش
operating rooms
اطاق عمل
operating systems
سیستم عامل
operating agency
قسمت اجرایی
operating agency
شعبه عامل
field operating
عمل کننده در صحرا
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
operating theatre
نمایشگاه عمل جراحی
operating theatres
نمایشگاه عمل جراحی
operating rooms
جایگاه عمل
operating room
اطاق عمل
operating cost
مخارج عملیاتی
operating cost
هزینه بهره برداری
operating cost
هزینه عملیاتی
operating conditions
رژیم
operating condition
رژیم
operating capital
سرمایه در گردش
operating budget
بودجه بهره برداری
operating budget
بودجه عملیاتی
operating bridge
پل کارگاهی
operating room
جایگاه عمل
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating manual
دستورالعمل
operating floor
عملیاتزمین
operating dam
سدعملیاتی
operating signal
چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating cord
نختنظیم
operating lever
دستگیره عامل کولاس
operating profit
سود ناخالص
operating profit
سود عملیاتی
operating point
نقطه کار
operating personnel
افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating personnel
پرسنل فعال
operating panel
تابلوی عملکرد
operating manual
دستور کار
operating loss
زیان عملیاتی
operating lever
اهرم عملکرد
operating rod
میلهعملیات
operating program
برنامه اجرایی
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating stand
اطاق هدایت
operating staff
متصدیان
operating staff
کارمندان عملیاتی
operating speed
سرعت عملکرد کار
operating speed
سرعت عملیاتی
operating slide
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
machine operating
عملکرد ماشین
operating signal
سیگنال دستگاه
operating ratio
نسبت عملیاتی
operating ratio
نرخ عملیاتی
operating ratio
نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating program
برنامه عملیات
multiple
ضرب چندتا
multiple
چند
multiple
چندگانه
multiple
مضروب
multiple
چند برابر
multiple
چند فاز چندگانه
multiple
مضرب
multiple
چندلا گوناگون
multiple
مضاعف
multiple
متعدد
multiple
گوناگون
multiple
چندین
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
multiple
دستوری با بیش از یک آدرس برای عملوندها
multiple
استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت ممکن
multiple
معماری کامپیوتر موازی که یک ALU و باس داده و چندین واحد کنترل دارد
multiple
معماری کامپیوتر که از باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و باس کندتر بین CPU و رسانه جانبی استفاده میکند
multiple
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
multiple
معماری پردازنده موازی که از چندین ALU و حافظه موازی برای افزایش سرعت پردازش استفاده میکند
multiple
مضاعف چند ردیفه چند لولهای
self loading
پرشونده خودکار
self loading
فشنگ گذاری خودکار به طورخودکار پرشونده
loading
پر کردن سلاح
loading
خرج گذاری کردن سلاح
loading
بار
loading
عمل انتقال فایل یا برنامه از دیسک به حافظه
loading
امیختن موادخارجی به شراب
loading
بار محموله
loading
بارگیری
loading
بارکنش
loading
فرفیت بارگیری
loading
فرفیت
loading
بار گذاری
loading
بارگذاری
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
loading
بارگیری مهمات درهواپیما
fleet operating base
پایگاه عملیاتی ناوگان
shortest operating time
کوتاهترین زمان عملیات
gate operating deck
سکوی مانور دریچه ها
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
maximum operating voltage
ولتاژ کار حداکثر
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
crypt operating instructions
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
gate operating ring
حلقهورودیعملکننده
aitcraft operating weight
وزن اصلی هواپیما
gate operating platform
سکوی مانور دریچه ها
multiple connector
بست چند گانه
multiple access
دستیابی چندگانه
multiple transformer
مبدل با اتصال موازی
multiple star
ستاره چندگانه
multiple telegraphy
تلگراف چندگانه
multiple stores
فروشگاههای بزرگ فروشگاههای زنجیرهای
multiple use key
استفادهمتعددکلید
multiple circuit
مدار چند طبقه
multiple address
با نشانی چندگانه
multiple amplifier
تقویت کننده چند طبقه
multiple bond
پیوند چندگانه
multiple cable
کابل چند رشتهای
multiple therapy
درمان تعاونی
multiple-choice
وابسته به پرسش چند پاسخی
multiple capacitor
خازن چندگانه
multiple sclerosis
فلج چندگانه
multiple circuit
مدار چندگانه
multiple series
مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
multiple contact
کنتاکت دستهای
multiple wire
چند رشتهای
multiple wire
چند سیمه
common multiple
مضرب مشترک
least common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ک.م.م]
[ریاضی]
multiple correlation
همبستگی چند متغیری
multiple offence
حمله مرکب
multiple moment
گشتاور چندگانه
multiple cut off
برش چند متغیری
least common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
multiple length
با درازی چندگانه
multiple landuse
استفاده چندگانه زمین
multiple key
کلید چند راه
multiple ionization
یونش مکرر
multiple images
تصاویر چندگانه
multiple gun
توپ چند لولهای
multiple foul
خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
multiple drill
تمرین چندکاره یا مختلط
multiple drill
تمرین چند یکانی
multiple correlation
همبستگی چندگانه
multiple regression
چندمتغیری
multiple reinforcement
تقویت چندگانه
multiple integral
انتگرال چندگانه
[ریاضی]
multiple contact
دسته کنتاکت
multiple regression
رگرسیون
multiple regression
رگرسیون چند متغیره
multiple punch
منگنه چندگانه
multiple regression
رگرسیون چند گانه
multiple personality
شخصیت چندگانه
multiple precision
دقت چند برابر
disc loading
نسبت وزن هلیکوپتر به مساحت دیسک رتوراصلی
diffraction loading
منتجه فشار
loading diagram
دیاگرام بارگیری
direct loading
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
loading duration
مدت بار گذاری
density of loading
تراکم پر کردن خرج در لوله تراکم خرج پرتاب
loading for contingencies
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
loading facilities
وسایل بارگیری
drag loading
نتیجه کشش بادیا موج انفجار
loading coil
پیچک بار افزای
drag loading
فشار کششی
commercial loading
بارگیری تجارتی
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
loading capacity
بار گیری
loading area
قسمتلودینگ
loading capacity
فرفیت
loading chart
طرح بارگیری هواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com