Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
navy time
ساعت دریایی
navy time
وقت دریایی
Other Matches
navy
ناوگان دریایی
navy
کشتی جنگی
navy
بحریه ناوگان
navy
نیروی دریایی
navy bean
لوبیای چشم بلبلی سفید
department of the navy
وزارت دریاداری
navy yard
محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
navy blue
کبود
navy department
admiralty
navy blue
ابی سیر
navy component
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
once upon a time
یکی بودیکی نبود
one at a time
یکی یکی
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
once upon a time
روزگاری
once upon a time
روزی
on time
مدت دار
old time
قدیمی
off time
مرخصی
off time
وقت ازاد
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
on time
<idiom>
سرساعت
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
at another time
در زمان دیگری
at the same time
ضمنا"
time in
ادامه بازی پس از توقف
It's time
وقتش رسیده که
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
time out
تایم
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
at the same time
در ان واحد
at the same time
در عین حال
time is up
وقت گذشت
out of time
بیموقع
out of time
بیگاه
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
عجله نکن
out of time
بیجا
time will tell
در آینده معلوم می شود
behind time
بی موقع
behind time
دیر
time out
مهلت
in time
بجا
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
all-time
همیشگی
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
one-time
پیشین
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
in no time
خیلی زود
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
to know the time of d
اگاه بودن
just in time
درست بموقع
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time
دو حرکت ساده
to know the time of d
هوشیاربودن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
i time
time Instruction
one-time
قبلی
one-time
سابق
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
Our time is up .
وقت تمام است
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
down time
زمان بیکاری
down time
زمان توقف
down time
زمان تلف
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
four-four time
چهارهچهارم
three-four time
نت
many a time
چندین بار
many a time
بارها
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
down time
مرگ
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
مدت
time and again
بکرات
time and again
چندین بار
time
متقارن ساختن
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
مدروز
time
وقت معین کردن
time
عهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
TIفرمان E
time
زمانی موقعی
time
ساعتی
some time
یک وقتی
some time
مدتی
some time or other
یک وقتی
some time or other
یک روزی
specified time
وقت معین
two-two time
نتدودوم
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
تایم
time
فرصت
time
وقت قرار دادن برای
time
فرصت موقع
time out
وقفه فاصله
time
[s]
<adv.>
بار
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time
گاه
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
time
[s]
<adv.>
دفعه
any time
<adv.>
همیشه
time out
ساعت غیبت کارگر
time out
ایست
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
at any time
<adv.>
هر بار
any time
<adv.>
هر بار
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
وقت
time
زمان
time
فرصت مجال
time
هنگام
time
زمانه
time
ایام
time
روزگار
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time preference
رجحان زمانی
time server
ابن الوقت
time series
سریهای زمانی
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
time priority
اولویت زمانی
time score
نمره زمانی
spring time
فصل بهار
time path
مسیر زمانی
time preference
ارجحیت زمانی
time perception
ادراک زمان
time sampling
نمونه گیری زمانی
time policy
بیمه نامه مدت دار
time quantum
ذره زمانی
time priority
تقدم زمانی
time saver
گاه اندوز
time preference
ترجیح زمانی
time schedule
برنامه زمانی
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time sense
حس زمانی
to watch one's time
منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com