Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
negative charge	بار منفی
Other Matches
negative	منفی
negative g	گرانش منفی
negative	به معنای
negative	سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
negative	با بیان علامت منفی کنار عدد
negative	عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
negative	رد یا تکذیب یا انکار کردن
negative	گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
negative	نخیر
negative	معکوس
negative	منفی کردن
negative	خنثی کردن
negative caster	گردش معکوس
negative conductor	سیم منفی
negative brush	زغال منفی
negative bias	ولت شبکه منفی
negative balance	مانده منفی
negative altitude	ارتفاع هواپیما را تصحیح کنید
negative altitude	ارتفاع غلط است
negative acknowledgement	کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
negative lead	سیم منفی
negative wire	سیم منفی
negative correlation	همبستگی منفی
negative feedback	بازخوردمنفی
negative externalities	پی امدهای نامطلوب خارجی
negative externalities	زیانهای خارجی
negative element	سازه منفی
negative electrode	الکترد منفی
negative electricity	برق منفی
negative electricity	الکتریسیته منفی
negative diheral	تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
negative correlation	همبستگی معکوس
negative acceleration	شتاب منفی
negative signe	علامت منفی
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
take stock in (usually negative) <idiom>	باورداشتن
non-negative integer	عدد طبیعی [ریاضی]
negative reply	پاسخ رد
electro negative	دارای برق منفی
electro negative	وابسته به برق منفی
negative region	منطقهبارمنفی
he returned a negative	گفت نه
he returned a negative	پاسخ منفی داد
the answer is in the negative	پاسخ ان منفی است
negative feedback	پسخوردمنفی
to have your share of something [negative]	چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
false negative	منفی کاذب
negative carrier	محلقرارگیرینگاتیو
negative contact	اتصالنگاتیو
negative meniscus	نگاتیو
return a negative	پاسخ منفی دادن
negative stagger	ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
negative stability	پایداری منفی
negative slope	شیب منفی
negative skewness	عدم قرینگی منفی
negative skewness	چولگی منفی
negative side	بخش منفی
negative saving	پس انداز منفی
negative reward	پاداش منفی
negative relation	رابطه معکوس
negative terminal	قطب مدار منفی
negative terminal	پایانه منفی
negative voice	رای مخالف دادن
negative voice	قدغن کردن
negative voice	رای مخالف رد کردن
negative voice	منع نشانه مخالفت
negative voice	رد
negative voice	حق رد
negative virtue	پرهیز از بدی
negative transmission	پخش منفی
negative transfer	انتقال منفی
negative relation	رابطه منفی
negative reinforcement	تقویت منفی
negative prescription	مرور زمان اسقاط حق
negative ion	یون منفی
negative induction	القای منفی
negative glow	روشنی منفی
negative geotropism	رشدباگریزازجاذبه
negative film	فیلم منفی
negative feeder	سیم تغذیه منفی
negative feedback	پسخورد کاهنده
negative feedback	فیدبک منفی
negative logic	منطق منفی
negative modulation	پخش منفی
negative prescription	مرور زمان مسقط
negative practice	تمرین منفی
negative potential	پتانسیل منفی
negative post	قطب مدار منفی
negative pole	قطب منفی
negative pole	قطب منفی مغناطیس
negative plate	صفحه منفی
negative peaking	اوج دهندگی منفی
negative modulation	تحمیل منفی
negative feedback	واخوراند منفی
to have your share of something [negative]	چیزی [بدی] را گرفتن
to involve somebody in something [negative]	کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
negative tropism	محرک گریزی
to instigate something [negative]	اغوا کردن [کار بدی]
to instigate something [negative]	بر انگیختن [کار بدی]
to involve somebody in something [negative]	کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
double negative	دو منفی
to instigate something [negative]	تحریک کردن [کار بدی]
to involve somebody in something [negative]	کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
double negative	نفی اندر نفی
other than [usually used in negative sentences] <adv.>	به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
negative photo plane	افق شیشه عکاسی
negative bending moment	لنگر خمشی منفی
negative tax plan	طرح مالیات منفی
negative cotton effect	پدیده منفی کاتن
negative acknowledge character	کاراکتر تصدیق منفی
positive/negative junction	منفی
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
negative plate strap	طنابصفحهنگاتیو
negative static stability	ناپایداری ایستای منفی
negative tax plan	برنامه مالیات منفی
blood factor negative	Rhمنفی
negative photo plane	سطح افق شیشه عکس
put (something) past someone (negative) <idiom>	ازکار شخص متعجب شدن
negative income tax	مالیات بر درامد منفی
Religion was portrayed in a negative way.	دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
positive/negative junction	نقطهاتصالمثبت
negative movement reflex	بازتاب گریز
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything .	اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
charge	بار کردن
charge	وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge	اتهام
like charge	قطبهای همنام
charge	حمله به حریف
in charge	متصدی
charge	1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge	ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge	دستگاه با ماده منفجره
be charge with	متهم شدن به
charge	مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge	خطای حمله
charge	محفظهای
charge	که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge	بدهکار کردن
charge	شارژ کردن شارژ
like charge	شارژ همنام
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
charge some one with	به عهده کسی گذاشتن
charge	بار مسئولیت
charge	وزن
charge	هزینه
charge	حمله اتهام
charge	عهده داری
(in) charge of something <idiom>	مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom>	مسئول بودن
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
charge	عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
on charge of	به اتهام
in charge <adj.>	پاسخگو
in charge <adj.>	مسئول
charge	تصدی
charge	گماشتن
charge	عهده دارکردن
charge	موردحمایت
charge	خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge	بار
charge	خرج منفجره
take over in charge	تصدی
charge	خرج
charge	متهم کردن
charge	پر کردن
charge	زیربار کشیدن
charge	بار الکتریکی
charge	متهم ساختن
charge	مطالبه بها
charge	پرکردن
residual charge	بار الکتریکی مانده
propellant charge	خرج پرتاب
reduced charge	خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge	خرج پرتاب
propelling charge	خرج
satchel charge	خرج خورجینی
charge hand	کارگر معمولی
soaking charge	بار سولفات زدای
snow charge	بار برف
shaped charge	خرج مقعر
shaped charge	خرج گود
section charge	خرج جزء جزء
What's the charge per week?	اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
section charge	خرج چند قسمتی
satchel charge	خرج کیسهای
charge carrier	حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
toll charge	باج
import charge	هزینه واردات
baton charge	حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
import charge	تعرفه واردات
export charge	تعرفه صادرات
export charge	هزینه صادرات
export charge	حقوق صادرات
charge indicator	اندازهشارژ
zero charge potential	پتانسیل بار صفر
volume charge	بار حجمی
unlike charge	قطب غیر همنام
charge nurse	سر پرستار
community charge	گونهایمالیات

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com