Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
notched double-edged thinning scissors
قیچیدوطرفدنداندار
Other Matches
notched single-edged thinning scissors
قیچییکسودندانه
double-edged
دو لبه
double edged
دو لبه
double-edged
دو دم
double edged
دو دم
double-edged razor
ژیلتدوتیغه
double-edged razor blade
لبهژیلتدوتیغه
thinning
رقیق گردانی
thinning razor
ریشتراشدستی
shear thinning
نازک شدن برش
notched
شکاف دار
notched
دندانه دار
edge notched
لب بریده
edge notched
با بریدگی لبهای
notched lapel
شکافبرگردان
notched edge
لبهدندانه
notched bar impact test
ازمایش میله فاق دار
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
scissors
قیچی
scissors
قیچی روی خرک
scissors
مقراض
scissors
چیز برنده قطع کننده
scissors
پرش قیچی
scissors jump
پرش قیچی در اسکیت
scissors vault
پرش قیچی
toenail scissors
قیچیمخصوصگوشهناخن
cuticle scissors
قیچیزیرابرو
safety scissors
قیچیناخنگیر
scissors cut
برشقیچی
scissors and paste
تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
scissors-glasses
عینک قیچی شکل
scissors kick
ضربه قیچی
body scissors
سگک از رو
haircutting scissors
قیچیهایاصلاح
half nelson and leg scissors
فن سگک عوج بند
half nelson and leg scissors
سگک کلاته
saw edged
دارای لبه مضرس
saw edged
دارای لبه دندانه دندانه
edged
تیز
two-edged
دو پهلو
two edged
دو دم
two edged
دو پهلو
two-edged
دو دم
edged
لبه دار
gilt-edged
مقدم ممتاز
gilt-edged
بهترین
gilt-edged
لب طلایی
keen edged
دارای لبه تیز
edged tool
افزارتیزیالبه دار
edged tool
الت برنده
feather edged
لب نازک
gilt edged
مقدم ممتاز
gilt edged
بهترین
gilt edged
لب طلایی
feathured-edged
لبه نازک شده
keen edged
تیز
keen edged
لب تیز
feather edged
نیم پر
full edged
چهار تراش کامل
narrow edged hoe
تیشه دم قلم
gilt edged shares
سهام ممتازه
round edged scraper
رنده نیمبر
oblique edged scraper
رنده کج
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
A wise man avoids edged tools.
<proverb>
آدم عاقل از چیز تیز پرهیز مى کند .
double p
پاروی دوسر
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out
081 خارج
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
اندازه دو برابر
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دوبار
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double in
081 تو
on the double
بدو رو
on the double
فرمان بدو رو
double-take
یکه خوردن
double-take
واکنش دوگانه
double
دو برابر بزرگتر
double zero
صفر2برابر
double a
زنای محصن بامحصنه
double-six
دوطرفشش
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
دولاکردن
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
: دو برابر دوتا
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
بازی دونفره خطای دبل
double
بازی دوبل
double
دویدن
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
مضاعف
double
دو برابر کردن
double
دو برابر
double
تاکردن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
:دوبرابر کردن
double
همزاد
double
دولا
double
تصویر قرینه
double
جفت
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
دواسترایک متوالی
double
دوسر المثنی
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دو برابرشدن یا کردن
double
مضاعف نمودن
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
دو نفره
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double row
موتور
double refraction
شکست دوبل
double rhyme
شعر دو قافیهای
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double refraction
انکسار دوبل
double refraction
انکسار مضاعف
double poppy
گل هزاره
double precision
دقت
double punch
منگنه مضاعف
double precision
مضاعف
double precision
دقت مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double the edge
لب گردانیدن
double tent
چادر دو نفره
double team
تیم دونفره
double taxation
مالیات مضاعف
double window
پنجره دو جداره
double tape
نوار مساحی مضاعف
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star
دوگانه
double star
دوتایی
double space
یک خط درمیان نوشتن
double space
یک سطر در میان
double sixes
دو شش
double sixes
جفت شش
double shear
تنش برشی دوتایی
double seam
درز دوبل
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double salt
ملح مضاعف
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double pole
دو قطبی
double pole
با دو قطب
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot
گره دوبل
double kick
دو ضربه پی در پی
double junction
اتصال مضاعف
double integral
انتگرال دوبل
double hyphen
این علامت //
double image
تصویر مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit
دوبله
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double line
خط مضاعف
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pica
حروف 42 پونط
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double organs
اندامهای جفتی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double minded
فریبنده
double knee
لوله زانویی دوبل
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
فریبنده
double mind
منلون
double mind
دردل
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double handles
دستهدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double bend
پیچدوبله
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double-takes
واکنش دوگانه
double-takes
یکه خوردن
a double bed
یک تخت دو نفره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com