Dictiornary-Farsi | nuclear charge | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
nuclear charge	بار هسته


Search result with all words

effective nuclear charge	بار موثر هسته
Other Matches

non-nuclear	غیراتمی
non-nuclear	نااتمی
non-nuclear	ناوابسته به اتم و نیروی اتمی
nuclear	مربوط به اتمی
nuclear	اتمی
nuclear	مغزی
nuclear	هستهای
nuclear reaction	فرایند هستهای
nuclear parity	همطرازی اتمی
nuclear number	عدد هستهای
nuclear family	خانواده هستهای
nuclear parity	قدرت اتمی یکسان
nuclear particle	هستک
nuclear pile	پیل هستهای
nuclear power	نیروی هستهای
nuclear power	انرژی هستهای
nuclear radiation	تشعشع هستهای
nuclear radius	شعاع هسته
nuclear number	عدد جرمی
nuclear magneton	مگنتون هسته
nuclear energy	انرژی هستهای
nuclear electron	الکترون هسته
nuclear electricity	الکتریسیته هستهای
nuclear dud	بمب عمل نکرده اتمی
nuclear detector	اشکارساز هستهای
nuclear corrosion	فرسایش هستهای
nuclear chemistry	شیمی هستهای
nuclear cell	پیل اتمی
nuclear engineering	تکنولوژی هستهای
nuclear technology	تکنولوژی هستهای
nuclear equipoise	گلوله اتمی ممنوعه
nuclear fusion	همجوشی هستهای
nuclear fusion	گداخت هستهای
nuclear fusion	گداز هستهای
nuclear fusion	ذوب هستهای
nuclear forces	نیروهای هستهای
nuclear fission	شکافت هستهای
nuclear fission	انشقاق هستهای
nuclear equipoise	گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
nuclear submarine	زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
nuclear families	خانواده هستهای
nuclear reactor	واکنشگاه هستهای
nuclear winter	زمستان اتمی
nuclear structure	ساختار هستهای
nuclear transformation	تبدیل هستهای
nuclear warfare	جنگ اتمی
nuclear warfare	میدان جنگ اتمی
nuclear-free	مکانیکهدرآناستفادهازسلاحوانرژیهستهایقدغنباشد
nuclear membrane	عضوهستهای
nuclear whorl	پیچهستهای
nuclear strike	تک هستهای
nuclear strike	تک اتمی
nuclear stalemate	گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nuclear configuration	ترکیب هستهای
nuclear reactor	راکتور هستهای
nuclear reactor	پیل اتمی
nuclear reaction	واکنش هستهای
nuclear reactors	راکتور هستهای
nuclear size	اندازه هسته
nuclear reactors	واکنشگاه هستهای
nuclear reactors	پیل اتمی
civil nuclear powers	کشوردارای قدرت اتمی
nuclear power station	نیروگاه هسته ای
nuclear power plant	نیروگاه هسته ای
nuclear biological chemical	شیمیایی میکربی هستهای
civil nuclear powers	کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
magnetic nuclear resonance	تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear binding energy	انرژی اتصال هستهای
nuclear magnetic resonance	تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
nuclear fusion energy	انرژی ذوب هستهای
attack nuclear carrier	ناو هواپیمابر افندی هستهای
nuclear boiler room	اتاقکمولدبخارهستهای
nuclear power plant	تاسیسات انرژی هستهای
nuclear powered submarine	submarine nuclear
nuclear power production	تولید انرژی هستهای
nuclear power station	نیروگاه هستهای
production of electricity from nuclear energy	تولیدالکتریسیتهازانرژیهستهای
a declared [pronounced] opponent of nuclear power	مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای
charge	تصدی
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
on charge of	به اتهام
in charge	متصدی
like charge	شارژ همنام
like charge	قطبهای همنام
(in) charge of something <idiom>	مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom>	مسئول بودن
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.>	پاسخگو
in charge <adj.>	مسئول
take over in charge	تصدی
charge	دستگاه با ماده منفجره
charge	که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge	عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge	بار کردن
charge	شارژ کردن شارژ
charge	خرج منفجره
charge	خرج
charge	متهم کردن
charge	بار الکتریکی
be charge with	متهم شدن به
charge some one with	به عهده کسی گذاشتن
charge	بار
charge	خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge	پر کردن
charge	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge	خطای حمله
charge	حمله به حریف
charge	محفظهای
charge	اتهام
charge	موردحمایت
charge	پرکردن
charge	مطالبه بها
charge	وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge	گماشتن
charge	بار مسئولیت
charge	وزن
charge	هزینه
charge	حمله اتهام
charge	1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge	عهده داری
charge	زیربار کشیدن
charge	متهم ساختن
charge	عهده دارکردن
charge	مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge	بدهکار کردن
charge	ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
static charge	برق ساکن
statement of charge	مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to give in charge	سپردن
to give in charge	تسلیم کردن
tapering charge	پر کردن شیبدار
telephone charge	هزینه تلفن
sticky charge	خرج چسبنده
to charge a gun	خرج در تفنگ گذاشتن
surface charge	بار سطحی
supplementary charge	خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge	خرج تکمیلی
sticky charge	خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
statement of charge	اعلام اتهامات
sprining charge	خرج چال کننده یا گود کننده
propelling charge	خرج پرتاب
propellant charge	خرج پرتاب
powder charge	خرج پرتاب گلوله
powder charge	خرج باروت
positive charge	بار مثبت
pole charge	خرج میلهای
pole charge	خرج دستکی
point charge	بار نقطهای
plaster charge	خرج انفجاری افشان
plaster charge	خرج شراپنل
spotting charge	خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
propelling charge	خرج
reduced charge	خرج کمتر یا پایین تر توپ
spinning charge	بار چرخان
space charge	ناحیه بار فضا
space charge	بار پیرامونی
soaking charge	بار سولفات زدای
snow charge	بار برف
shaped charge	خرج مقعر
shaped charge	خرج گود
section charge	خرج جزء جزء
section charge	خرج چند قسمتی
satchel charge	خرج کیسهای
satchel charge	خرج خورجینی
residual charge	بار الکتریکی مانده
partial charge	بار جزیی
charge carrier	حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge	حقوق صادرات
export charge	هزینه صادرات
export charge	تعرفه صادرات
import charge	تعرفه واردات
import charge	هزینه واردات
to charge the battery	باتری را بار کردن
elementary charge	بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge	بار الکترون [فیزیک]
explosive charge	دستگاه با ماده منفجره
bursting charge	دستگاه با ماده منفجره
import charge	حقوق واردات
electrostatic charge	بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
community charge	گونهایمالیات
charge nurse	سر پرستار
charge hand	کارگر معمولی
baton charge	حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator	اندازهشارژ
zero charge potential	پتانسیل بار صفر
volume charge	بار حجمی
unlike charge	قطب غیر همنام
trickle charge	پر کردن اهسته
total charge	بارگذاری کامل
What is the charge per day?	کرایه روزانه چقدر است؟
physician in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour?	کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge	حداقل هزینه
minimum charge	حداقل قیمت
What's the charge per day?	اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?	اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?	اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?	آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
toll charge	باج

nuclear charge

بار هسته