Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
octal point
ممیز هشت هشتی
Other Matches
octal
هشت هشتی
octal base
هشت پایهای
octal digit
رقم هشت هشتی
octal notation
نشان گذاری هشت هشتی
octal notation
توان هشت مربوط به محل هر رقم در عدد
octal numeral
رقم هشت هشتی
octal notation
رقمی که در سیستم هشتایی به کار می رود
octal notation
یا اعداد 0 تا 7
octal number
عدد هشت هشتی
decimal to octal conversion
تبدیل دهدهی به هشت هشتی
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
octal number system
سیستم عددی هشت هشتی
octal glass type tube
لامپ الکترونی هشت پایهای
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
مقصود
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
باریک کردن
point
نشان میدهد
point
اصل
point
محل یا موقعیت
point
پوینت
point
محل مرکز
point
جهت مرحله
point
مرکز راس حد
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
درصد
point
محل شروع چیزی
point
محل
point
دماغه
point
نقطه نوک
point
نقطه گذاری کردن
point
حد
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط ه
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going
در شرف رفتن
point out
<idiom>
توضیح دادن
zero point
نقطه صفر
point four
اصل چهار
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
in point
مناسب
in point
بجا
in point
در خور
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
to come to a point
بنوک رسیدن
to come to a point
باریک شدن
to the point
مربوط بموضوع
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that…
چیزی که هست
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
off the point
بطور نامربوط
off the point
بطور بی ربط
three point
فن 3 امتیازی کشتی
to the point
بجا
the point is
اصل مطلب این است
point
نوک
not to point
بیرون از موضوع
point
سر
point
نقطه
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
نکته
point
ماده اصل
point
موضوع
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
جهت
to point to something
به چیزی اشاره کردن
far point
برد بینایی
not to the point
خارج از موضوع
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
near point
نقطه نزدیک
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
not to point
پرت بیجا
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
خاطر نشان کردن
point
نشان دادن
point
متوجه ساختن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
اشاره کردن
point
امتیاز
point
راس
point
رسد نوک
point
نشانه روی کردن
point
نوک گذاشتن
point
نوکدار کردن
point
هدف گیری کردن
point
مسیر
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
مرحله قله
point
پایان
point
هدف
point
تیزکردن
point
گوشه دارکردن
point
به سمت متوجه کردن
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sight
نقطه دید
rear point
قسمت نوک عقب دار
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard
نقطه دید
point of inflexion
نقطه عطف
radix point
نقطه ممیز
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of inflection
نقطه عطف
reentry point
نقطه بازگشت
reentry point
نقطه باز گذشت
point of intersection
نقطه بهم رسید
point of intersection
نقطه تقاطع
point of intersection
نقطه تلاقی
rear point
اخرین قسمت عقب دار
point of loading
نقطه بارگیری
point of impact
نقطه اصابت
point of support
نقطه اتکا
point of support
تکیه گاه
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
نقطه جاری شدن
pour point
نقطه ریزش
pour point
نقطه سیلان
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
principle point
مبداء اصلی
projection of a point
تصویر نقطه
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
خط مصور
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point
نقطه استراحت
radix point
ممیز
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point of symmetry
نقطه تقارن
symmetry point
نقطه تقارن
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld
نقطه جوش
point operation
عمل نقطهای
point particle
ذره نقطهای
point plotting
رسم نقطه
point protector
سرمداد
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
مقیاس امتیازی
point size
اینچ
point spread
امتیاز قابل انتظار
radix point
نقطه مبنا
nodal point
صفحه گرهی
pin point
کشف کردن
pin point
پیدا کردن
pin point
تعیین محل کردن
pin point
تعیین دقیق نقاط
pin point
اتی
pin point
نقطهای
pivot point
نقطه مفصلی
pivot point
لولائی
pivot point
نقطه چرخش ناو
pivot point
نقطه نشانه
pivot point
مرکز چرخش
plate point
نقطه پلیت
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland
از دهانه لوله
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
nodal point
نقطه گرهی
norm point
نقطه احتمالی فرود در پرش
null point
نقطه صفر
object point
سمت مورد توجه
object point
مقصد
objective point
سمت مورد توجه
objective point
مقصد
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
one point perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
operating point
نقطه کار
optimum point
نقطه مطلوب
optimum point
نقطه ایده ال
orbit point
نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
penetration point
درجه نفوذ
percentile point
نقطه صدکی
point bland
نزدیک به دهانه لوله
point bland
تیراندازی بدون نشانه روی
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point estimation
تخمین نقطهای
point estimation
براورد نقطهای
point function
تابع نقطهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com