Dictiornary-Farsi | olympic cross | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
olympic cross	صلیب المپیک


Search result with all words

leg ride and cross face olympic lift	سگک وارو
olympic lift and cross face	کنده حصیر مال
olympic lift and cross face	گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
Other Matches

Olympic	المپیک
Olympic	مربوط به مسابقات المپیک
olympic lift	بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift	کنده یک چاک
olympic review	نشریه رسمی کمیته بین المللی المپیک
winter olympic	بازیهای المپیک زمستانی
olympic rings	5 حلقه المپیک
Olympic Games	مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
He broken an Olympic record.	رکورد المپیک را شکست
olympic size pool	اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
olympic trench shooting	مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
cross way=cross road	چهارراه
cross	دورگه کردن
cross	روبروشدن قطع کردن
cross	پیوندزدن کج خلقی کردن
cross	مصادف شدن با
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	عبوردادن
cross	تقاطع
cross	گذشتن
cross	خط بطلان کشیدن بر
cross	قلم کشیدن بروی
cross	نادرستی
cross	اختلاف مرافعه
cross	دورگه
cross	حدوسط ممزوج
cross	چلیپا
cross	خاج
cross	عبور کردن
cross	تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross	حرکت سمتی
on the cross	بطوراریب
cross tell	پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell	خبر دادن
st.g's cross	چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to take the cross	صلیب بدوش گرفتن
cross out	قلم زدن
cross	قطع کردن متقاطع کردن
cross	پیوندی
cross	عرضی
cross	متقاطع
cross	ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross	سانتر کردن
to cross self	با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross	صلیب
to be cross about something	دلخور بودن از چیزی
cross	علامت ضربدر در نقشه کشی
cross over	همگذری
cross	علامت ضربدر یاباضافه
cross (something) out <idiom>	حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross over	درو از عقب
cross	تقلب
cross over point	نقطه همگذری
cross tree	رابط عرضی دکلها
cross traverse	تراورس عرضی
cross trail	جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross support	نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross over point	نقطه الحاق مسیرها
cross trail	جاده عرضی
cross tip	پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust	تراست ناخالص
cross swords	دست و پنجه نرم کردن
cross examiner	مستنطق
cross talk	تداخل صداها در تلفن
cross over point	نقطه تقاطع مسیر رژه
cross talk	القاء
cross talk	تداخل صحبت
cross talk	تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk	تداخل صدا
cross validation	وارسی اعتبار
cross wise	صلیب وار
cross wires	سیمهای متقاطع
cross wind	باد جانبی
cross weight	وزن ناخالص
cross wall	دیوار پلهای عرضی
cross line	بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross wall	دیوار همبر
cross voting	رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault	طاق چهاربخش
cross linking	اتصال عرضی
cross loading	سر شکن کردن بارها
cross loading	تقسیم بارهای هواپیما
cross loading	مخلوط کردن بارها
cross magnetizing	میدان مغناطیسی متقابل
cross member	عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation	مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile	شیر یا خط
cross wise	چلیپایی ضربدری
cross stroke	فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross section	سطح مقطع
cross road	تقاطع جاده
cross road	چهارراه
cross refer	از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross reaction	سطح مقطع
cross question	سئوال بطریق استنطاق
cross question	بازجویی
cross question	استنطاق
cross purpose	قصد متقابل
cross road	محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads	تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross section	نیمرخ عرضی
cross section	سطح مقطع موثر
cross section	برش عرضی
cross section	برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section	نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section	مقطع عرضی
cross roll	نورد عرضی
cross roads	همبر راست گوشه
cross purpose	قصد مغایر
cross products	حاصلضرب ضربدری
cross pollination	گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross section	سطح مقطع عرضی
cross servicing	خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross slide	کشوی لغزنده عرضی
cross stay	تقویت صلیبی
cross stay	بست چلیپا
cross section	رویه برش
cross peaks	پیکهای چلیپایی
cross pollinate	بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize	بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pointing	ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross plane	رنده کردن
cross piece	تیر عرضی
cross section	مقطع
cross stitch	بخیه دوزی بچپ وراست
cross-gable	[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Celtic cross	[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle	[گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded	[روکشی با تارهای عمود]
cross-beam	تیر افقی
cross-bond	آجرچینی فلمنگی
cross-brace	بادبند چپ و راست
cross-doomed	کلیسای گنبددار
Cross your heart! <idiom>	راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom>	گول زدن
cross one's mind <idiom>	فکرکردن
cross stitches	کوکضربدری
cross-Channel	عبور
cross-Channel	برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes	عدم تفاهم
She is cross eyed.	چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.	خط زدن
at cross purposes <idiom>	راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom>	درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross-church	کلیسای صلیبی
cross-in-square	[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
Latin cross	صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom>	[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me.	از من دلخور نباش.
cross product	ضرب خارجی [ریاضی]
cross product	ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross	صلیب سنگی
high cross	[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross	صلیب مقدس
cross-quarter	[آرایش گل چهار برگی]
cross-rail	اسکلت چوبی
cross-rib	دنده ی قوس
cross-springer	[دنده اریب در طاق]
cross-tree	[رابط عرضی دکلها]
cross-vault	طاق چهار بخش
cross-window	[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing	[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross word	جدول معمائی
roman cross	حرکت صلیبی
sign of the cross	علامت صلیب
soiuthern cross	صلیب جنوب
soiuthern cross	چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross	crux
southern cross	صلیب جنوبی
southern cross	چلیپا
pectoral cross	صلیب سینه
pectoral cross	چلیپایی روی سینه
moto cross	مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
cross word	جدول لغز
cyclo cross	مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross	صلیب سرخ
greek cross	صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross	جشن یافتن صلیب
inverted cross	بالانس صلیب
line cross	تقاطع خط
maltese cross	صلیب
swinging cross	کوته مداری وزشی
to cross the styx	مردن
criss-cross	چلیپایی کردن
criss-cross	همبر کردن
criss-cross	دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross	بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross	کج
criss-cross	یکوری
criss-cross	به طور ضربدر
cross handle	ضامنضربدری
criss-cross	با ضربدر مشخص کردن
criss-cross	برخورد
criss-cross	سوتفاهم
to cross the arms	دست بسینه گذاشتن
trolley cross over	صلیب ترن برقی
victoria cross	صلیب ویکتوریا
criss-cross	پایی
criss-cross	همبر
criss-cross	امضای اشخاص بیسواد