Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
Search result with all words
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
Other Matches
olympic lift
کنده یک چاک
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic cross
صلیب المپیک
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
cross face
درو از جلو
Olympic
المپیک
Olympic
مربوط به مسابقات المپیک
winter olympic
بازیهای المپیک زمستانی
olympic review
نشریه رسمی کمیته بین المللی المپیک
Olympic Games
مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
olympic rings
5 حلقه المپیک
olympic size pool
اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
olympic trench shooting
مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
He broken an Olympic record.
رکورد المپیک را شکست
To bring two persons face to face .
دونفر رابا هم روبروکردن
Her face wreathed in smile . Her face broke into a radiant smile .
گل از گلش شکفت
cross way=cross road
چهارراه
lift
بالا دادن
lift
فرفیت
lift
مقدورات هوایی
lift
بار زدن
lift
جرثقیل
lift
بالابردن
lift
حمل و نقل هوایی
lift
حمل کردن
lift
بالابری
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
دزدی
lift
سرقت ترقی
lift
پیشرفت
lift
ترفیع اسانسور
lift
بالارو
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
اسانسور
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالارو دامنه بالابری
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift well
چاه بالابر
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
از جاکندن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
دزدیدن
lift
بالا بردن
lift
بالابر
lift
برداشتن
lift
رفع کردن
lift well
چاه اسانسور
lift
بالارفتن
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift
برا
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift
آسانسور
lift
سرقت کردن
lift
بلند کردن
total lift
برای کل
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
translational lift
برای انتقالی
center of lift
مرکز برا
to lift up one's horn
مغرور بودن
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
topping lift
مهار بالایی
lift arm
دستهبالابر
lift bridge
پلبالارو
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
lift truck
لیفتراک
lift valve
سوپاپ بالارونده
lift van
یخدان
lift van
صندوقچه محکم
lift vector
بردار برا
ski lift
تخت روان
scenery lift
چشماندازآسانسور
lift span
پلبالارو
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
lift cord
طناببالابر
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ski lift
تله اسکی
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ti lift one's head
نیرو گرفتن
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
suction lift
بلندی مکش
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift
ارتفاع مکش
static lift
برای استاتیک
shoe lift
پاشنه کش
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
to lift up one's heel
لگد زدن
to lift one's hand
سوگند خوردن
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
asymmetrical lift
برای نامتقارن
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
assault lift
ترابری هجومی
dead lift
کوشش بیهوده
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
airborne lift
بار هوابرد
airborne lift
تناژیکان هوابرد
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
economic lift
عمرقانونی
lift curve
منحنی برا
lift dumper
کاهنده برا
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
economic lift
عمر قانونی وسیله
dynamic lift
برای دینامیکی
false lift
برای کاذب
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
lift axis
محور برا
lift coefficient
ضریب برا
lift control
کنترل اسانسور
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift the seizure
رفع توقیف
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift pump
تلمبه کششی
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift shaft
محور بالابر
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift pass
پاس عمقی
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
high lift device
وسایل برای زیاد
to lift a car by jack
خودرویی را جک زدن
high lift configuration
شکل برای زیاد
direct lift control
کنترل مستقیم برا
high lift system
سیستم برای زیاد
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
lift cord lock
قفلطناببالابر
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
ammunition lift capability
مقدورات حمل مهمات
slope of lift curve
شیب منحنی برا
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
air lift pump
پمپ حبابی
vertical lift bridge
پل بالارو
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
To rais ( lift, remove ) an embargo.
رفع محاصره کردن
lift-fan air inlet
مدخلهوایهواکششچپ
leg lift and side roll
کنده سرانبون
face up
بطور طاق باز
face value
بهای اسمی
on the face of it
تظاهرامی
face up
خوابیده به پشت
face up
ورق روبه بالا
face value
ارزش اسمی
face
رخ
face value
ارزش صوری
face to face
بالمواجه
to face any one down
کسی رانهیب دادن
in the face of
علی رغم
to have the g.in one's face
بدقیافه
face value
مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
to have the g.in one's face
قیافه شوم داشتن
to face it out
مقاومت کردن
to face it out
جسورانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com