English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (10 milliseconds)
English Persian
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
Search result with all words
family doctor پزشک خانواده
family doctors پزشک خانواده
family خاندان
family خانواده
family فامیلی
family خانوار
family عیال
family اهل
family زوجه
family تیره
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
nuclear family خانواده هستهای
family name اسم خانوادگی
family name نام فامیلی
family name نام خانوادگی
family names اسم خانوادگی
family names نام فامیلی
family names نام خانوادگی
family planning برنامه ریزی خانواده
family planning تنظیم خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
descendanbts of the family or tribe بنی
extended family خانواده گسترده
extended family system نظام فامیلی گسترده
family allowance مدد معاش
family allowance معاش اولاد حق اولاد
family allowances مقرری خانوادگی
family allowances کمک دولت به خانوارها
family asset دارائی خانوادگی
family background پیشینه خانوادگی
family budget بودجه خانواده
family budget بودجه خانوار
family check کیش همگانی
family expenditure هزینه خانواده
family expenditure هزینه خانوار
family farm مزرعه خانوادگی
family industry صنعت خانوادگی
family law حقوق خانواده
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
family of computers خانواده کامپیوترها
family of the prophet اهل بیت پیامبر
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
family size تعداد افراد خانواده
family structure ساخت خانواده
family therapy خانواده درمانی
font family خانواده فونت
gas family خانواده گاز
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
handicapped with a family پابست عیال
handicapped with a family گرفتارخانواده
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
in a family way بی رودربایستی
in a family way ازادانه
in the family way ابستن
matronymic family خانواده مادرنامی
member of a family عضو خانواده
motorola 000 family خانواده موتورولا
occupational family گروه شغلی
of a noble family اصیل
of a noble family نجیب
patronymic family خانواده پدرنامی
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
to maintain one's family خانواده خود را
to maintain one's family نگهداری کردن
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man مرد عیالوار
family man زن و بچهدار
family man مرد خانوادهدار
family man عیالمند
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family man زن و بچه دوست
family men مرد عیالوار
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
family men عیالمند
family men دارای نانخور
family men مرد خانواده - دوست
family men زن و بچه دوست
brass family خانوادهسازهایبادی
family tent چادرخانوادگی
violin family انواعویلونها
woodwind family خانوادهسازهایبادی
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
Other Matches
parent منشاء
parent پدر
parent جد
parent اصلی
parent والدین
parent یکان اولیه
parent پدر یا مادر
parent والدین منشاء
parent بعنوان والدین عمل کردن
parent یکان لاحق
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
parent directory دایرکتوری بالای یک زیر دایرکتوری
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
parent company شرکت اصلی
parent company شرکت مادر
parent chain زنجیر اصلی
parent chain زنجیر مادر
grand parent جد و جده
god parent پدریامادرتعمیدی
parent directory دایرکتوری بالاتر
parent folder پروندهای که حاوی پروندههای دیگر است
single parent بچهایکهفقطیاپدرویامادرداشتهباشد
the parent of all evils سرچشمه همه بدی ها منشاهمه فسادها
parent ship ship mother :syn
parent ship کشتی مادر
god parent نام گذاربچه
parent program در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
parent program برنامه ای که برنامه دیگر را آغاز میکند.
parent object صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
Some parent spoil their children . برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
aunts related through only one parent عمات ابی یا امی
parent-teacher association انجمناولیاومربیان
parent child relationship رابطه پدر و پسر
in a family way <idiom> حامله بودن
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves دسته توابع [ریاضی]
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com