Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
open economy
اقتصاد باز
Other Matches
economy
اقتصادی
economy
علم اقتصاد
economy
اقتصاد
economy
صرفه جویی
fuel economy
اقتصاد سوخت
to reflate the economy
به اقتصاد تحرک بخشیدن
factory economy
اقتصاد کارخانهای
expanding economy
اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
exchange economy
اقتصاد مبادلهای
economy factor
ضریب صرفه جویی
economy factor
ضریب اقتصادی
guild economy
اقتصاد صنفی
heat economy
اقتصاد حرارت
black economy
پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
mental economy
اقتصاد روانی
mature economy
تکامل یافته
mature economy
اقتصاد رشد یافته
economy class
اکونومی کلاس
weak economy
اقتصاد ضعیف
controlled economy
اقتصاد تحت کنترل
household economy
تدبیر منزل
household economy
اقتصاد خانگی
dynamic economy
اقتصاد متحرک
command economy
اقتصاد دستوری
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy
اقتصاد سنجیده
planned economy
اقتصاد بانقشه
planned economy
اقتصاد برنامهای
political economy
اتصاد سیاسی
political economy
علم ثروت
controlled economy
اقتصادارشادی
declining economy
اقتصاد در حال افول
dynamic economy
اقتصاد پویا
dualistic economy
اقتصاد دوگانه
domestic economy
اقتصاد محلی
domestic economy
اقتصاد داخلی
directed economy
اقتصادهدایت شده
directed economy
اقتصاد ارشادی
declining economy
اقتصاددر حال تنزل
political economy
اقتصاد سیاسی
monetary economy
اقتصاد پولی
planless economy
اقتصاد نسنجیده
spotaneous economy
اقتصاد خودبخودی
static economy
اقتصاد ایستا
barter economy
اقتصاد بدون پول
static economy
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
subsistence economy
اقتصاد معیشتی
market economy
اقتصاد بازار
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
supply economy
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
test economy
اقتصاد ازمون
soviet economy
اقتصاد شوروی
sound economy
اقتصاد قوی
planless economy
اقتصاد بی نقشه
market economy
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
mixed economy
اقتصاد مختلط
mixed economy
سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
principles of economy
اصول اقتصاد
regional economy
اقتصاد منطقهای
regional economy
اقتصادناحیهای
sluggish economy
اقتصاد در حالت رکود
sluggish economy
اقتصاددر حالت کسادی
barter economy
اقتصاد پایاپای
free economy
اقتصاد ازاد
token economy
اقتصاد ژتونی
two sector economy
اقتصاد دو بخشی
warfare economy
اقتصاد جنگی
warfare economy
اقتصاد جنگ پرداز
natural economy
اقتصاد غیرپولی
natural economy
اقتصاد طبیعی
national economy
اقتصاد ملی
moneyless economy
اقتصاد بی پول
moneyless economy
اقتصاد فاقد پول
economy class
درجه توریستی
closed economy
اقتصاد بسته
best economy mixture
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
balanced economy
balanced
balance economy
اقتصاد متوازن
backward economy
اقتصاد عقب مانده
centrally planned economy
اقتصاد متمرکز
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
laissez faire economy
اقتصاد ازاد
free market economy
اقتصاد بازار ازاد
market directed economy
اقتصاد مبتنی بر بازار
ministry of national economy
وزارت اقتصاد ملی
developed market economy countries
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
developed market economy countries
کشورهای مرفه
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
to open out
باز کردن
the open
هوای ازاد
the open
ملاء عام
the open
ملا عام
to open out
بسط دادن
open out
توسعه دادن
open out
بسط دادن
to open out
گستردن
to open out
توسعه دادن
X/OPEN
ول ایجاد سیستمهای باز هستند
open
بی دفاع واریز نش
To come into the open.
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open to any one
مباح
open
:باز
open
مفتوح شدن
open
شکفتن
open
باز شدن
open
باز
open
فضای باز
open
ازاد
open
زمین باز گسترده
open
مروحه را باز کنید
open
سکی
open
روشن شدن خوشحال شدن
open
وزن ازاد
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
خط بازبی دفاع
open
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open
گشودن گشادن
open
مفتوح
open
گشوده سرگشاده
open
دایر
open
روباز
open
ازاد اشکار
open
بی الایش
open
مهربان رک گو
open
صریح
open
درمعرض
open
بی پناه
open
بی ابر
open
واریز نشده
open
بازکردن
open
اشکار
open
قابل بحث
open
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open
کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open
فایل خواندنی و نوشتنی
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open
نابسته
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
برداشتن پوشش یا باز کردن در
open
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open
باز کردن باز شدن
open
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open
وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
بلامتصدی
open wire
سیم لخت
open system
سیستم باز
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to
مجال دادن به
open terrace
مهتابی
open wiring
سیمکشی باز
open system
سازگان باز
open wire
سیم هوایی
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe
جهان باز
open treaty
معاهده باز
open trade
تجارت ازاد
open tournament
تورنمنت ازاد شطرنج
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open to the public
برملا
open to the public
علنی
open to the public
واضح درنظر عموم
open to the public
اشکار در نزد همه
open to attack
در معرض حمله
open theft
سرقت مشهود
open travers
پیمایش باز
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open system
نظام باز
open syllable
هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open hospital
بیمارستان ازاد
open hearth
کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness
خوش گمانی
open heartedness
رک گویی صداقت
open heartedness
راست بازی
open hearted
راست باز خوش گمان
open hearted
دل و زبان یکی
open hawse
زاویه میان دو لنگر
open hands
دست باز بودن
open hands
سخاوت
open handed
بخشنده
open handed
گشاده دست گشاده کف
open ice
قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open light
پنجره واشو
open subroutine
زیرروال باز
open subrotine
زیرروال باز
open interval
فاصله نا محدود
[بی کران]
[ریاضی]
open storage
انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space
گردشگاه ازاد
open space
میدان
open indent
سفارش خرید باز
open machine
ماشین باز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com