Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
open hearth practice
طرزکار کوره زیمنس مارتین
Other Matches
open hearth
کوره فولاد سازی دهان باز
open hearth steel
فولاد زیمنس مارتین
open hearth process
ذوب اهن در کوره رو باز وتبدیل ان بفولاد
open hearth plant
تاسیسات کوره زیمنس مارتین
open hearth furnace
کوره سرباز
open hearth cinder
شلاکه ی کوره مارتین
open hearth furnace
کوره روباز کوره زیمنس مارتین
basic open hearth furnace
کوره باز قلیایی
open hearth pig iron
اهن خام کوره زیمنس مارتین
hearth
منزل
hearth
اتشدان
hearth
کف منقل
hearth
اجاق
hearth
بوته ی کوره ی بلند
hearth
سکوی اجاق کوره کشتی
hearth
کوره اتشدان
puddling hearth
بوته پودل
gas hearth
کوره گازی
refining hearth
بوته پالایش
hearth jacket
پوشش کوره
gas hearth
اتشدان گازی
cupola hearth
کوره کوپل
hearth rug
قالیچه پیش بخاری
hearth rug
قالیچه جلو شومینه
charcoal hearth iron
اهن بوته ذغالی
bogie hearth furnce
کوره حرارتی گردان
practice
برزش برزیدن
in practice
دست اندرکار
practice
رویه پیشه
practice
کار پیشه
practice
عمل کردن
practice
عادت
practice
تمرین کردن
practice
شیوه
practice
رسم
practice
تمرین
practice
پرداختن
practice
ممارست کردن
practice
ممارست تمرین کردن
practice
تکرار
practice
ورزش تمرین
practice
مشق
in practice
در عمل
in practice
عملا"
practice
طرز اجرا
practice
جریان کار در دادگاه
practice
طرزکار
practice
تکنیک
practice
تجربه
practice
معمول به عادت
practice
رویه
practice
عرف
practice
کاربندی
practice
عمل
practice green
شروعبهسبزشدن
to put in practice
اجرا کردن
to put in practice
عملی کردن
international practice
رویه بین المللی
code of practice
ایین کار
code of practice
ایین نامه
in profession or practice
در حرف یا عمل
sharp practice
حقه بازی
unspaced practice
تمرین بی فاصله
workshop practice
تمرین کارگاهی
teaching practice
آموزشتمرینی
group practice
گروهپزشکی
general practice
وفیفهپزشکعمومیدراتاقعمل
international practice
عرف بین المللی روش جاری بین المللی
codes of practice
ایین کار
distributed practice
تمرین فاصله دار
cupola practice
روش معمول کوره کوپل
cupola practice
روش کوپل
foundry practice
تکنیک ریخته گری
international practice
طریقه معمول به بین المللی
batting practice
تمرین ضربه زدن به توپ
machining practice
تکنیک و روش براده برداری
mass practice
تمرین بدون استراحت
mass practice
تمرین فشرده
massed practice
تمرین بی وقفه
practice fee
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
sharp practice
گول زنی
sharp practice
کلاهبرداری
negative practice
تمرین منفی
codes of practice
ایین نامه
employment practice
شیوه استخدامی
practice ammunition
مهمات مشقی
practice trials
کوششهای تمرینی
put in practice
اجرا کردن
put in practice
عملی کردن
iam out of practice
چندی است که وارد کار نیستم
ritual practice
عبادت
put into practice
به انجام رساندن
service practice
تمرین اموزشی
practice teaching
تمرین معلمی
practice plug
وسیله کوچک پلاستیکی یالاستیکی شبیه طعمه ولی بدون قلاب برای تمرین یامسابقه نخ اندازی
practice ammunition
مهمات مخصوص تمرین هدف
put into practice
اجرا کردن
practice court
دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
practice material
مواد تمرینی
put into practice
انجام دادن
practice of medicine
طبابت
practice period
دوره تمرین
service practice
مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
service practice
مشق پای توپ
practice of medicine
کار پزشکی
practice effect
اثر تمرین
spring practice
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
skull practice
کلاس اموزشی
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
put into practice
واقعی کردن
put into practice
صورت گرفتن
put into practice
واقعیت دادن
put into practice
عملی کردن
practice deceit
[American]
فریفتن
by product coking practice
محصولات فرعی کوره کک سازی
consensus evidenced by practice
اجماع فعل
practice deceit
[American]
مغبون کردن
practice deceit
[American]
گول زدن
practice deceit
[American]
فریب دادن
practice makes perfect
<proverb>
کار نیکو کردن از پر کردن است
unfair trade practice
کاربازرگانی نامنصفانه
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
to run into a bad practice
گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
It wont work out in practice .
درعمل درست درنمی آید
sand blasting practice
عملیات ماسه پاشی
practice deceit
[American]
اغفال کردن
practice of early rising
مشق یا عادت سحر خیزی
practice makes perfect
کارکن تا استاد شوی
practice makes perfect
کار نیکو کردن از پر کردن است
A comparison of theory and practice.
مقایسه ای از نظری و عمل.
to open out
باز کردن
to open out
بسط دادن
the open
ملاء عام
the open
ملا عام
X/OPEN
ول ایجاد سیستمهای باز هستند
the open
هوای ازاد
open out
توسعه دادن
open out
بسط دادن
to open out
گستردن
To come into the open.
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
to open out
توسعه دادن
open
باز شدن
open
نابسته
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
برداشتن پوشش یا باز کردن در
open
درمعرض
open
بی پناه
open
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open
بی ابر
open
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open
واریز نشده
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
مهربان رک گو
open
بی الایش
open
ازاد اشکار
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open
کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open
فایل خواندنی و نوشتنی
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open
روباز
open
بازکردن
open to any one
مباح
open
قابل بحث
open
خط بازبی دفاع
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
وزن ازاد
open
وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open
سکی
open
صریح
open
مروحه را باز کنید
open
زمین باز گسترده
open
ازاد
open
فضای باز
open
:باز
open
مفتوح
open
گشوده سرگشاده
open
گشودن گشادن
open
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open
باز کردن باز شدن
open
مفتوح شدن
open
شکفتن
open
روشن شدن خوشحال شدن
open
بلامتصدی
open
بی دفاع واریز نش
open
اشکار
open
دایر
open
باز
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to open the ball
اول رقصیدن
open wiring
سیمکشی باز
open wire
سیم هوایی
open wire
سیم لخت
open system
سیستم باز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com