English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
opening bank بانک باز کننده اعتبار
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
for opening برایبازکردن
opening شروع
opening گشایش
opening شکافتن دفاع
opening سوراخ
opening دهانه
the opening الفاتحه
opening چشمه
opening جای خالی سوراخ
opening سراغاز
opening افتتاح گشایش
circuit opening حالت قطع مدار
joke opening گشایش مضحک
opening time زمانشروعبکارمغازهبانککتابخانهو...
pulmonary opening دهانهدیوی
opening night شباولیناجراییکقطعههنری
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
larsen's opening گشایش لارسن
joke opening دفاع مدرن شطرنج
circuit opening حالت مدارباز
discharge opening راهگاه تخلیه
inverted opening گشایش معکوس
delayed opening سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
joint opening دهانه یک درز
alapin's opening گشایش الاپین
blocked opening درگاه بسته
opening of negotiations افتتاح مذاکرات [معاملات]
genital opening دهانهیدستگاهتناسلی
blocked opening در مسدود
normal opening گشایش نرمال یا فرانسوی
opening joints درز گشایی
opening leaf لنگه واشو
reti opening گشایش رتی شطرنج
discharge opening مجرای تخلیه
ponziani's opening گشایش پونتسیانی
polish opening لهستانی
polish opening گشایش
outward opening دهانه خارجی
scotch opening گشایش اسکاتلندی
sokolsky opening گشایش سوکولسکی
excretory opening مجرایدفع
bird's opening گشایش برد
benko opening گشایش بنکو
larsen's opening حمله نیمزوویچ
bishops opening گشایش فیل شطرنج
wall opening روزنه دیوار
the opening chapter فاتحه
the opening chapter نخستین فصل
sokolsky opening گشایش لهستانی
paris opening گشایش پاریس شطرنج
opening capital سرمایه اولیه
anderssen opening گشایش اندرسن
saragossa opening گشایش ساراگوسا
english opening گشایش انگلیسی
his opening remarks نخستین گفتههای وی
trimmed opening in a floor قیف اشغالرو
orang utan opening گشایش اورانگوتان
ring opening reaction واکنش حلقه گشا
fire place opening اتشخان اجاق
gates opening indicator شاخص باز شدن دریچه ها
ring opening polymerization بسپارش حلقه گشا
orang utan opening گشایش لهستانی
queen's pawn opening گشایش پیاده وزیر شطرنج
elasticized leg opening کشلبهشورت
ruy lopez opening گشایش روی لوپس
trimmed opening in a floor قیف زغالرو
lock filling opening قفلبازکنندهمکش
orang utan opening گشایش سوکولسکی
the opening chapter of the quran فاتحه الکتاب
lock filling and emptying opening قفلبازوبستهکردنوتخلیهوپرکردن
casement window opening inwards پنجرهدودر
We have no vacant position ( opening ) in this company . دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
bail arm opening mechanism ماشینبازکنندهبازویمتحرک
bank بانکداری کردن
bank ساحل
bank لب
bank کنار
bank کپه کردن
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank قسمت برجسته سر پیچ
bank کپه کردن بلند شدن
bank بطورمتراکم
bank بانک ضرابخانه
bank بانک
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
near bank ساحل نزدیک رودخانه
bank کناره توده
bank سکو
bank در بانک گذاشتن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
to bank واریزکردن
bank مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank کرانه دیواری
bank مجموعهای از وسایل مشابه
issuing bank بانک صادر کننده
loan bank بانک وامی
loan bank بانک استقراضی
germplasm bank بانک گونه ها
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
negotiating bank بانک معامله کننده
fraudvlent bank ورشکسته به تقصیر
national bank بانک ملی
mortgage bank بانک رهنی
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
monopoly bank بانک انحصاری
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
guide bank دیوار هادی سد
memory bank بانک حافظه
paying bank بانک پرداخت کننده
provident bank صندوق پس انداز
savings bank صندوق پس انداز
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank <idiom> بانک کوچک
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager رییسبانک
bank loan وام بانکی
penny bank صندوق پس انداز
account with [at] a bank حساب بانکی
intermediary bank بانک میانجی
approved bank بانک تایید شده
bank balance پولموجود در حساببانکیفرد
bank of heliostats کرانهنورگرایی
fog bank مه انباشت
savings bank قللک
saving bank بانک پس انداز
sand bank ریگ تپه
sand bank ریگ پشته
sand bank جزیره نما
sand bank تپه زیرابی
remitting bank بانک واگذارنده
presenting bank بانک ارائه کننده
piggy bank قللک
savings bank صندوق پس انداز
spoin bank انبار مازاد
fog bank تودهی مه
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank بانک جهانی
state bank بانک دولتی
state bank بانک استان
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
penny bank دیناری
foot bank پیاده رو
bank bond تعهد
bank bill حواله بانکی
bank bill اسکناس
bank bill برات بانک
bank asset دارائی بانک
bank annuities هم نامیده شده
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle سراشیب مسیر هواپیما
bank angle زاویه سراشیب مسیر
bank angle زاویه شیب ساحل
bank advance وام بانکی
bank acceptance قبولی بانکی
bank acceptance دریافتی
bank bond ضمانت بانکی
bank charge هزینههای بانکی
bank charges هزینههای بانکی
bank draft حواله بانکی
bank draft برات بانکی
bank discount سپردههای بانکی
bank discount تخفیف بانکی
bank discount تنزیل بانکی
bank development گسترش شبکه بانکی
bank deposit سپرده بانکی
bank credit اعتبار بانکی
bank contraction انقباض بانکی
bank commission کارمزد بانکی
bank check چک بانکی
bank charges bank
authorized bank بانک مجاز
bank account حساب بانکی
bank statements صورتحساب بانکی
bank statements صورت حساب بانکی
bank statement صورتحساب بانکی
bank statement صورت حساب بانکی
data bank بانک اطلاعاتی
data bank پایگاه داده ها
data bank پایگاه داده
data bank base data
data bank بانک اطلاعات
data bank بانک داده ها
river bank ساحل رودخانه
clearing bank بانک پس انداز
bank accounts حساب بانکی
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
advising bank اعلام میکند
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com