Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
operating system monitor
مبصر سیستم عامل
Other Matches
System Monitor
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
monitor system
سیستم مبصر
operating system
سیستم عامل
operating system/
سیستم عامل دو
goest operating system
سیستم عامل مهمان
network operating system
سیستم عامل شبکه
disk operating system
سیستم عامل گردهای
disk operating system
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
host operating system
سیستم عامل میزبان
tape operating system
سیستم عامل نوار
general purpose operating system
سیستم عامل همه منظوره
multiple loading operating system
سیستم عامل بارکننده چندتایی
virtual storage operating system
سیستم عامل حافظه مجازی
monitor
صفحه نمایش
monitor
پایش
[پزشکی ]
monitor
نظارت کردن
monitor
مبصر
monitor
مونیتور نمایشگر
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
بازبین
monitor
بازبینی کردن نظارت کردن
monitor
برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند.
monitor
بازدید کار دستگاه
monitor
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitor
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitor
فرانگر
monitor
فرابین
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
دیده بانی کردن
monitor
اگاه ساز
monitor
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor
یک برنامه کنترلی
monitor
تولید شده توسط کامپیوتر
monitor
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitor
سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
monitor
اگاهی دهنده
monitor
انگیزنده گوشیار
monitor
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند
monitor
صفحه نمایش تصویر
color monitor
صفحه نمایش رنگی
ankle monitor
لباس ردیاب
ankle monitor
مانیتور مچ پا
missile monitor
نوعی سیستم توزیع اتش الکترونیکی متحرک پدافندهوایی که در سطح گروه وگردان و اتشبار مورد استفاده میباشد
output monitor
صفحهنمایشگرخارجی
color monitor
مونیتوررنگی
hardware monitor
مبصر سخت افزاری
sound monitor
صفحه نمایشگر صدا
monochrome monitor
نمایشگر تک رنگ
monochrome monitor
مونیتور تک رنگ
monitor unit
واحد مبصر
monitor routine
روال مبصر
monitor roof
بام فانوسی
monitor program
برنامه مبصر
multisync monitor
صفحه نمایش که حاوی قفل امنیتی برای فرکانس اسکن هر نوع کارت گرافیکی باشد
multisync monitor
مونیتور همزمانی چندگانه
video monitor
مانیتور تصویری
analog monitor
مونیتورقیاسی
analog monitor
مونیتور انالوگ
monitor screen
صفحهنمایشگر
monitor speaker
نمایشگرگوینده
preview monitor
نمایشگرصحنههایتکراری
video monitor
مونیتوربصری
digital monitor
مونیتور رقمی
medical monitor
دستگاه پایش
[پزشکی]
rgb monitor
R
monitor wall
دیوارهصفحهنمایشگر
frequency monitor
دستگاه کنترل فرکانس
performance monitor
برنامهای که سطوح خدمات ارائه شده توسط یک سیستم کامپیوتری را پی گیری میکند
technical producer monitor
صفحهنمایشگرمحصولاتفنی
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
vector/waveform monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
main preview monitor
صفحهدوبارهنمایشگراصلی
stereo phase monitor
نمایشگرمرحلهاستریو
multi scan monitor
مشابه 6632
composite color monitor
مونیتور رنگی مرکب
digital video effects monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
red green blue monitor
مانیتور قرمز- سبز- ابی
operating
عملیاتی
operating
عامل
self operating
خود کار
operating budget
بودجه بهره برداری
operating staff
متصدیان
operating condition
رژیم
operating staff
کارمندان عملیاتی
operating cost
هزینه بهره برداری
operating cost
هزینه عملیاتی
operating conditions
رژیم
operating capital
سرمایه در گردش
operating speed
سرعت عملکرد کار
operating budget
بودجه عملیاتی
operating stand
اطاق هدایت
operating agency
قسمت اجرایی
operating weight
وزن عملیاتی
operating voltage
ولتاژ کار
operating temperature
درجه حرارت کار
field operating
عمل کننده در صحرا
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
operating temperature
دمای عملیاتی
operating supplies
مواد کمکی
operating lever
اهرم عملکرد
operating agency
شعبه عامل
operating bridge
پل کارگاهی
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating speed
سرعت عملیاتی
operating ratio
نرخ عملیاتی
operating program
برنامه اجرایی
operating profit
سود ناخالص
operating level
سطح فعالیت
operating level
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating profit
سود عملیاتی
operating point
نقطه کار
operating lever
اهرم گرداننده
operating lever
اهرم عامل اهرم کولاس
operating lever
دستگیره عامل کولاس
operating personnel
افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating personnel
پرسنل فعال
operating panel
تابلوی عملکرد
operating loss
زیان عملیاتی
operating manual
دستورالعمل
operating ratio
نسبت عملیاتی
operating signal
سیگنال دستگاه
operating cost
مخارج عملیاتی
operating slide
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating handle
دستگیره عامل
operating ratio
نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating signal
چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating expenses
مخارج عملیاتی
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating handle
دستگیره کولاس
operating handle
دستگیره راه اندازی
operating instruction
مقررات کار
operating instruction
دستور کار
operating program
برنامه عملیات
operating key
کلید گزینش
operating manual
دستور کار
operating room
جایگاه عمل
operating room
اطاق عمل
operating rod
میلهعملیات
operating theatres
نمایشگاه عمل جراحی
operating rooms
اطاق عمل
operating systems
سیستم عامل
operating cord
نختنظیم
operating theatre
نمایشگاه عمل جراحی
machine operating
عملکرد ماشین
operating rooms
جایگاه عمل
operating floor
عملیاتزمین
operating dam
سدعملیاتی
shortest operating time
کوتاهترین زمان عملیات
maximum operating voltage
ولتاژ کار حداکثر
fleet operating base
پایگاه عملیاتی ناوگان
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
gate operating deck
سکوی مانور دریچه ها
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
gate operating platform
سکوی مانور دریچه ها
aitcraft operating weight
وزن اصلی هواپیما
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
gate operating ring
حلقهورودیعملکننده
crypt operating instructions
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
breechblock operating lever assembly
سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
alternate escort operating base
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
system
اسلوب
system
سلسله
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
system
طرز اسلوب
system
اصول وجود
system
قاعده رویه
system
نظم منظومه
system
سازگان
system
هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system
سامانه
system
نظام
system
نظم ترتیب
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
system
منظومه
system
مجموعه سازمان
system
روش اصول
system
نظام سیستم
system
تشکیلات
system
همست
system
سازمان
system
سیستم
value system
نظام ارزشها
the system of
رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
the system of
the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
an system
سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
system
ترتیب
i.f.f. system
دستگاه تشخیص
system
جهاز
system
دستگاه
system
طرز روش
system
سلسله رشته
system
رشته دستگاه
system
طریقه
system
همستاد روش
c.g.s. system
دستگاه سگث
system
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
price system
نسبت و رابطه قیمتها با هم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com