Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 101 (6 milliseconds)
English	Persian
operating theatres	نمایشگاه عمل جراحی
Other Matches
theatres	تماشاخانه
theatres	تالار سخنرانی
theatres	تماشاخانه بازیگر خانه
theatres	تئاتر
operating	عملیاتی
operating	عامل
self operating	خود کار
operating key	کلید گزینش
operating manual	دستور کار
operating panel	تابلوی عملکرد
operating personnel	پرسنل فعال
operating personnel	افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating point	نقطه کار
operating profit	سود عملیاتی
operating profit	سود ناخالص
operating program	برنامه اجرایی
operating manual	دستورالعمل
operating loss	زیان عملیاتی
operating lever	اهرم عملکرد
operating instruction	دستور کار
operating instruction	مقررات کار
operating handle	دستگیره راه اندازی
operating level	سطح فعالیت
operating level	سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating lever	اهرم گرداننده
operating handle	دستگیره کولاس
operating lever	اهرم عامل اهرم کولاس
operating lever	دستگیره عامل کولاس
operating program	برنامه عملیات
operating ratio	نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating supplies	مواد کمکی
operating system/	سیستم عامل دو
operating temperature	دمای عملیاتی
operating temperature	درجه حرارت کار
operating weight	وزن عملیاتی
operating voltage	ولتاژ کار
operating cord	نختنظیم
operating dam	سدعملیاتی
operating floor	عملیاتزمین
operating strenght	پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating stand	اطاق هدایت
operating staff	متصدیان
operating ratio	نرخ عملیاتی
operating ratio	نسبت عملیاتی
operating signal	سیگنال دستگاه
operating signal	چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating slide	دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating speed	سرعت عملیاتی
operating speed	سرعت عملکرد کار
operating staff	کارمندان عملیاتی
operating rod	میلهعملیات
operating rooms	جایگاه عمل
operating agency	قسمت اجرایی
operating agency	شعبه عامل
machine operating	عملکرد ماشین
operating room	اطاق عمل
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی
field operating	عمل کننده در صحرا
operating theatre	نمایشگاه عمل جراحی
operating room	جایگاه عمل
operating systems	سیستم عامل
operating system	سیستم عامل
operating rooms	اطاق عمل
operating bridge	پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating bridge	پل کارگاهی
operating budget	بودجه عملیاتی
operating cost	هزینه بهره برداری
operating cost	مخارج عملیاتی
operating cost	هزینه عملیاتی
operating conditions	رژیم
operating condition	رژیم
operating budget	بودجه بهره برداری
operating handle	دستگیره عامل
operating force	نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating capital	سرمایه در گردش
operating expenses	مخارج عملیاتی
tape operating system	سیستم عامل نوار
shortest operating time	کوتاهترین زمان عملیات
gate operating ring	حلقهورودیعملکننده
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
gate operating deck	سکوی مانور دریچه ها
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
aitcraft operating weight	وزن اصلی هواپیما
operating system monitor	مبصر سیستم عامل
network operating system	سیستم عامل شبکه
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
host operating system	سیستم عامل میزبان
goest operating system	سیستم عامل مهمان
gate operating platform	سکوی مانور دریچه ها
fleet operating base	پایگاه عملیاتی ناوگان
disk operating system	کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
crypt operating instructions	دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
current operating allowance	سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
deployment operating base	پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
disk operating system	سیستم عامل گردهای
breechblock operating lever assembly	سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
general purpose operating system	سیستم عامل همه منظوره
multiple loading operating system	سیستم عامل بارکننده چندتایی
alternate escort operating base	پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
virtual storage operating system	سیستم عامل حافظه مجازی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com