Dictiornary-Farsi | operative part of a deed | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
operative part of a deed	قسمت اصلی سند


Other Matches

co-operative	موسسهیاارگانمتعلقبهمردم
self operative	خود کار
operative	عملی
operative	کارگر
operative	دایر
operative	قابل استفاده موثر
operative	عامل
operative	عمل کننده
operative	نافذ
co-operative societies	انجمنهای تعاونی
co-operative societies	شرکتهای تعاونی
co operative societies	انجمنهای تعاونی
co-operative society	موسسهعام المنفعه
co operative societies	شرکتهای تعاونی
operative [American English]	جاسوس
deed	مدرک
deed	سند
deed	قرارداد
deed	سند باقباله واگذار کردن
deed	کردار
deed	فعل
deed	عمل
deed	قباله
deed	در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed	کار
deed of assignment	مدرک صلاحیت قانونی
alms deed	خیرات
deed box	گاوصندوقمخصوصاسنادمهم
deed of conveyance	صلح نامه
deed of covenant	پیمان
deed of covenant	قرارداد
concession deed	امتیاز نامه
deed of assignment	سند واگذاری اختیارات
deed of sale	بیع نامه
alms deed	صدقه
deed poll	تغییر نام
deed of endowment	وقف نامه
deed of gift	هبه نامه
abstract a deed	قباله ایی را خلاصه کردن
deed of poll	سند بدون رونوشت
deed of partnership	قرارداد مشارکت
deed under private	سند عادی
private deed	سند خصوصی
title deed	قباله مالکیت
title deed	سند مالکیت
title deed	اسناد مالکیت
alms deed	احسان
purchase by a deed	با سند خریدن
purchase by a deed	قباله کردن
i deed it my duty to	وفیفه خود می دانم که
in word and deed	درگفتارو عمل
official deed	سند رسمی
word and deed	گفتاروکردار قول وفعل
deed of transfer	سند انتقال
deed of trust	سند تودیع امانت
deed of transfer	انتقال نامه
deed of trust	سنداستیفای دین از ملک رهنی
deed partnership	شرکتنامه
deed under private	سند غیر مصدق
deed of sale	سند فروش
deed under private seal	سند عادی
deed under private seal	سند غیر مصدق
deed under private signature	سند عادی
on the other part	از طرف دیگر
part off	جدا کردن
on his part	از طرف او
name part	بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
part with each other	ازهم جدا شدن
take part	دخالت کردن
take part	مداخله کردن شرکت کردن
take part	دخالت یا شرکت کردن
take part	سهیم شدن
take part	سهیم بودن
two part	کاغذ
two part	با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part way	تا اندازهای
take the part of	طرفداری کردن
on his part <adv.>	از طرف او [مرد]
for my part <adv.>	از طرف من
on your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.>	از طرف تو
for your part <adv.>	از طرف تو
themselves [for their part] <adv.>	از طرف آنها
on my part <adv.>	از طرف من
for his part <adv.>	از طرف او [مرد]
on your part <adv.>	از طرف شماها
from your part <adv.>	از طرف شماها
for your part <adv.>	از طرف شماها
on my part <adv.>	از سوی من
for my part <adv.>	از سوی من
on their part <adv.>	از طرف آنها
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
for your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
in part <idiom>	تا یک اندازه
take part in <idiom>	درچیزی شرکت داشتن
A part of the whole .	جزئی از کل
part way	بخشی از راه
for their part <adv.>	از طرف آنها
on her part <adv.>	از طرف او [زن]
for her part <adv.>	از طرف او [زن]
on your part <adv.>	از طرف شما
for your part <adv.>	از طرف شما
as part of	بخشی از
part way	نیمه
for the most part	اکثرا
part	عضو
in part	در یک قسمت
part	سهم
part	قسمت
part	نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part	قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
for the most part	بیشتر
for my part	من که
for my part	از سهم خودم
part	سهم ناحیه
part	جزء
better part	قسمت بیشتر
part	بخشی از چیزی
part	قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part	مکان
part	عضو نقطه
part	عنصر اصلی
part	قطعه
part	پاره
part	بخش
part	جزء مساوی
part	خرد جزء مرکب چیزی
part	اسباب یدکی اتومبیل
part	مقسوم
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
part	قطعه یدکی
in part	تایک اندازه
part	برخه
part	نقش بازگیر
part	جداکردن
part	جدا شدن
imaginary part	بخش موهومی [ریاضی]
imaginary part	مولفه موهومی [ریاضی]
imaginary part	قسمت موهومی [ریاضی]
address part	جزء آدرس
address part	جزء نشانی
companion part	لنگ
part-time	برخه کار
part-singing	یکجورآواز
part-timer	فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
part-time	برخه کاری
To part ones hair .	فرق سر باز کردن
To play ones part .	نقش خودرا بازی کردن
part and parcel <idiom>	قسمت مهمولازم
address part	جز نشانی
part of speech	بخش گفتار
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
part-time	نیمه وقت
part time	پاره وقت
part time	نیمه وقت
take in good part	خوب تلقی کردن
part time	برخه کاری
part time	برخه کار
part [American E]	فرق سر [مدل مو]
part song	آواز دسته جمعی بدون ساز
replacement part	زاپاس
replacement part	قطعه یدکی
replacement part	مضایقه
replacement part	قطعه جایگزینی
part of speech	ادات سخن
part-time	پاره وقت
do one's bit (part) <idiom>	کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
part owners	شرکا
part owners	افراد شریک المال
part payment	پرداخت اقساطی
part payment	بیعانه قسط
part performance	عقد معین
part performance	عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part plan	نقشه جزیی
part song	اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part the hair	فرق بازکردن
imaginary part	جزء موهومی
piece part	قطعه یک پارچه
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
press part	بخش فشرده
imaginary part	جزء انگاری
production part	بخش تولید
part of ship	گروه بندی کار
part number	شماره قطعه
part list	فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
middle part	میان
middle part	قسمت میانی
integral part	جزء لازم
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
integral part	جزء مکمل
integral part	جزء لاینفک
inhomogeneous part	بخش غیریکنواخت
in part payment	علی الحساب
part and parcel	جزء لاینفک
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation	همبستگی پارهای
part learning	یادگیری بخش بخش
part list	فهرست اجزاء