Dictiornary-Farsi | operator of heavy machinery | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
operator of heavy machinery	اپراتور ماشین الات سنگین


Other Matches

heavy machinery	ماشین الات سنگین
operator of light machinery	اپراتور ماشین الات سبک
machinery	الات موتورخانه موتورخانه ناو
machinery	موتور
machinery	سازمان
machinery	موتورالات
machinery	ماشین ها دستگاه
machinery	ماشین الات
machinery	تشکیلات
machinery saw	دستگاه اره
machinery designer	طراح ماشین الات
building machinery	ماشین الات ساختمانی
light machinery	ماشین الات سبک
machinery castings	ریخته گری ماشینی
machinery space	محوطه موتورخانه ناو محوطه ماشین الات ناو
machinery steel	فولاد ماشینی
auxiliary machinery	دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
conveying machinery	دستگاه حمل و نقل
machinery shed	ماشینبذرافشان
How much new machinery has been installed ?	چه اندازه ماشین آلات جدید نصب شده است ؟
apparatus [machinery]	سازمان [سازمان اداری ]
association for computing machinery	بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
It is an intricate piece of machinery.	دستگاه ظریف ودقیقی است
operator	ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator	نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operator	حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operator	شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operator	انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator	گرداننده
operator	عملگر [ریاضی]
operator	تلفنچی
operator	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator	متصدی
operator	اپراتور
operator	تلفن چی
operator	متصدی دستگاه
operator	خدمه وسیله
operator	کاربر
operator	تلگرافچی
operator	متصدی
operator	عمگر
operator	گرداننده
operator	عمل کننده
operator	مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operator	مجری
operator	پخشگر
operator	وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operator	کارگردان
operator	اپراتور
operator	عامل
operator	متصدی ماشین
operator	عملگر
heavy	زیاد سخت
heavy	گزاف
heavy	وزین
heavy	گران
heavy	سنگین
heavy	شدید پرزور
heavy	متلاطم
heavy	کند
heavy	موج بزرگ
heavy	ابستن باردار
heavy	مسیر پر از گل چسبنده
heavy	گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy	غلیظ خواب الود
heavy	سخت
heavy	فاحش
heavy	ابری
heavy	تیره
heavy	دل سنگین
clock operator	تنظیمکنندهوقت
operator's cab	بیلمکانیکیعملیاتی
machine operator	اپراتوردستگاه
machine operator	متصدی ماشین
tour operator	شرکتیکهاوقاتتعطیلراتنظیممیکند
telegraph operator	تلگرافچی
telephone operator	تلفن چی
machine operator	اپراتور ماشین
unary operator	عملگر یگانی
winch operator	driver winch
relational operator	عملگر رابطهای
operator console	پیشانه متصدی
wireless operator	اپراتور بی سیم
redirection operator	عملگر تعیین جهت
radio operator	بی سیم چی
inequality operator	نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
keypunch operator	منگنه زن
keypunch operator	متصدی منگنه زنی
laplace operator	عملگر لاپلاس
lathe operator	تراشکار
logic operator	اپراتور منطقی
logical operator	عملگر منطقی
impedance operator	اپراتورامپدانس
impedance operator	اپراتور مقاومت
monadic operator	عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
radio operator	متصدی بی سیم
radar operator	متصدی رادار
operator console	کنسول اپراتور
operator console	پیشانه اپراتور
operator command	فرمان متصدی
nand operator	عملگر نقیض و
n ary operator	عملگر N تایی
monadic operator	اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
machine operator	کارگردان ماشین
operator on incentive	مقاطعه چی
assignment operator	عملگر جایگزینی
binary operator	عملگر دوتایی
binary operator	عملگر دودوئی
boolean operator	عملگر بولی
boolean operator	عملگر جبر بول
boolean operator	عملگر بول
comparison operator	عملگر مقایسه
comparison operator	عملگرمقایسهای
computer operator	اپراتور کامپیوتر
concatenation operator	عملگر الحاقی
conditional operator	عملگر شرطی
arithmetic operator	عملگرمحاسباتی
arithmetic operator	نشان حسابی عملگر ریاضی
operator on incentive	پیمانکار
incentive operator	پیمانکار
operator on incentive	مقاطعه کار
incentive operator	مقاطعه کار
aggregate operator	عملگر جمعی
amateur operator	تفنن گر
annihilation operator	عملگر نابودی
arithmetic operator	اپراتور محاسباتی
arithmetic operator	عملگرحسابی
console operator	اپراتور کنسول
differential operator	عملگر دیفرانسیلی [ریاضی]
Laplace operator	عملگر لاپلاس [ریاضی] [فیزیک]
monadic operator	عملگر تکین
incentive operator	مقاطعه چی
dyadic operator	عملگر دوتایی
heavy thunderstorm	طوفانشدید
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavy-hearted <adj.>	افسرده دل
A heavy burden.	بارگران
heavy heart <idiom>	احساس ناراحتی
heavy-handed <adj.>	بی ترحم
heavy-set	فربه
heavy-set	چهارشانه و نسبتا چاق
heavy-set	کت و کلفت
to weigh heavy	سنگین بودن
with a heavy heart	با دلی غمگین
heavy accent	لهجه غلیظ
heavy traffic	ترافیک سنگین
we had a heavy p to day	امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
heavy breathing	دم زنی سخت
wing heavy	تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy handed	سنگین دست
heavy-set	سمین
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
heavy concrete	بتن سخت
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
heavy-handed <adj.>	بی رحم
heavy handed	خام دست
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy balance	قپان
heavy concrete	بتن سنگین
heavy cruiser	ناو زره شکن سنگین
heavy current	جریان قوی
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy drop	پرتاب بارسنگین با چتر
heavy-handed	سنگین دست
heavy footed	پاسنگین
heavy footed	اهسته وسنگین درحرکت
heavy footed	دل سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy goods	محصول صنایع سنگین
heavy goods	ماشین الات سنگین
heavy hammer	پتک
heavy hearted	دلتنگ
heavy arm	سلاح سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy advertising	تبلیغات وسیع
heavy handed	بی مهاره ت
heavy handed	زشت
heavy-handed	خام دست
heavy-handed	بی مهاره ت
heavy-handed	زشت
heavy metal	فلز سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy duty	مخصوص کارسنگین
heavy-duty	مخصوص کارسنگین
top heavy	سرسنگین وته سبک
top heavy	افتادنی غیر عملی
top-heavy	سرسنگین وته سبک
top-heavy	افتادنی غیر عملی
heavy particle	باریون
heavy particle	ذره سنگین
heavy bag	کیسه شن تمرین بوکس
heavy hended	سنگین دست
heavy hended	خام دست
heavy sea	roughsea very : syn
heavy weight	38+ کیلوگرم
heavy weight	001 کیلوگرم
heavy weight	18+ کیلوگرم
heavy weight	سنگین وزن

operator of heavy machinery

اپراتور ماشین الات سنگین