English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
English Persian
organ loft ارغنون گاه
organ loft جای ارگ
organ loft غرفه ارگ
Other Matches
loft ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft ارتفاع گوی گلف اززمین
loft ضربهای که گوی گلف را در مسیر منحنی بالامیبرد
loft زاویه سطح قسمتی از سرچوب گلف دور از قسمت عمودی
loft توپ هوایی زدن
loft در زیر شیروانی قراردادن
loft اطاق نزدیک سقف
loft کبوترخانه اسمان
loft فراز
loft سقف
loft بلندکردن
loft اطاق زیر شیروانی
cock loft اطاق زیرشیروانی
hay loft انبار علف
hay loft انبار علوفه
loft bombing بمباران از ارتفاع زیاد بمباران قائم
sail loft جایگاه بادبان سازی
loft ladder نردباناتاقزیرشیروانی
loft ladder نردبان کشویی [مخصوص اتاق زیرشیروانی]
loft ladder پلکلان کشویی [مخصوص اتاق زیرشیروانی]
choir-loft [بالکنی بالای جایگاه همسرایان]
choir loft جای مخصوص خواندن کلیسا
organ ارگان
organ ارگ
organ الت وسیله
organ اندام
organ عضو
organ ارغنون
organ of corty اندام کورتی
organ of the body عضو بدن
organ pleasure لذت اندامی
organ system دستگاه
organ transplantation پیوند عضو
pipe organ ارغنون لولهای
pipe organ ارگ نی دار
reed organ یکنوع الت موسیقی بادی
sense organ عضو حس
sense organ عامل احساس
sense organ اندام حسی
mechanism of the organ نظام تشکیلات
mechanism of the organ مکانیزم ارگان
organ console قسمتهایکنسول
terminal organ اندام پایانی
mouth organ ارغنون دهنی
hand organ اکوردئون
hand organ ارگ دستی
mouth organ ساز دهنی
organ-grinders نوازنده سیار ارگ دستی
organ-grinder نوازنده سیار ارگ دستی
genital organ الت تناسلی
congested organ عضو یا التی که خون زیاددران جمع میشود
electric organ اندام برقزن
organ grinder نوازنده سیار ارگ دستی
barrel organ ارگ دندهای
organ inferiority حقارت اندامی
organ eroticism شهوت اندامی
olfactory organ اندام بویایی
olfactory organ عضو بویایی
end organ اندام انتهایی
barrel organ نوعی ارغنون اکوردئون
house organ مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
sexual organ عورت
hollow organ عضو مجوف وتوخالی
swell organ manual قسمتبرآمدهتنظیماتدستی
great organ manual عضوبزرگدستی
choir organ manual دستهتنظیمکر
sexual organ of either sex الت تناسلی زن یا مرد
sexual organ of either sex فرج
golgy tendon organ اندام گلژی
golgy tendon organ اجسام گلژی
sexual organ of a man احلیل
The human brain is a complex organ . مغز انسان عضو پیچیده یی است
coefficient of relative efficiency organ ضریب نسبی کارایی سازمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com