Dictiornary-Farsi | parts of a shoe | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 121 (8 milliseconds)

English	Persian
parts of a shoe	اجزایکفش


Other Matches

six parts	ششدانگ
parts	احزاب
parts	هیئتها
parts	قطعات یدکی
the i. parts of a whole	بخش هایی مکمل یک چیزدرست
of its parts	کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
in parts	به اقساط
in parts	جزء جزء
for my parts	از سهم خودم
for my parts	من که
in these parts <adv.>	در اینجا
in these parts <adv.>	در این کشور
parts of spectacles	قسمتهایمختلفعینک
parts programmer	برنامه نویس اجزاء
parts per million	قسمت در میلیون قسمت
parts peculiar	قطعات اختصاصی
parts peculiar	قطعات مخصوص
parts list	فهرست قطعات
parts list	لیست قطعات
parts explosion	رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
piece parts	قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
principal parts	قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts of the ear	قسمتهایمختلفگوش
parts of a flag	اجزایپرچم
totake parts in something	در چیزی شرکت یادخالت کردن
parts of the weapon	اجزایسلاح
parts list	لیست اجزاء
proportional parts	بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
privy parts	عورت
privy parts	شرمگاه
prineipal parts	اصول فعل
Parts-per notation	بخش در یکای سنجش [مهندسی]
repair parts	قطعات یدکی
the secret parts	شرمگاه
private parts	شرمگاه
common parts	قطعات یدکی عمومی
common parts	قطعات عمومی
spare parts	قطعات یدکی
parts of speech	اقسام کلمه
Are there any houses for sale in these parts?	این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
the cow parts the hoofs	گاو سمهای شکافته دارد
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
parts per million [ppm]	بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
missing parts test	ازمون افتادگی وار
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
shoe	لاستیک چرخ
shoe	زیر پایه
shoe	دارای کفش کردن نعل زدن به
shoe	کفش
shoe	پاشنه
shoe	نعل اسب
shoe	کفش پوشیدن
shoe	پایه
shoe	پاشنه کیل ناو
shoe	کفشک
Cut the cake into three separate parts.	کیک را به سه قسمت جدا ببرید
accessory shoe	صفحه فلزی ضمائم
oxford shoe	کفشآکسفورد
one-bar shoe	کفشیکمیله
heeled shoe	کفشپاشنهدار
golf shoe	کفشگلف
track shoe	عاج
running shoe	کفشدوندگی
shoe lace	بند کفش
shoe is on the other foot <idiom>	برخلاف حقیقت
shoe string	بند کفش
weightlifting shoe	کفشوزنهبرداری
T-strap shoe	کفشروبنددار
spiked shoe	کفشمیخدار
shoe rack	چنگککفش
shoe polisher	واکسکفش
sand shoe	کفشماسهای
fencing shoe	کفششمشیربازی
cleated shoe	کفشمیخدار
golden shoe	بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
shoe maker	کفشدوز
shoe lift	پاشنه کش
shoe leather	کفش
shoe cleaner	گلگیر
shoe cleaner	کفش پاک کن
shoe board	علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
golden shoe	کفش طلایی
pole shoe	کفش قطب
pole shoe	کفشک قطب
brake shoe	کفشک ترمز
die shoe	قاب نگهدارنده ورق
bridge shoe	پاشنه
bridge shoe	زیره پل
drilling shoe	پاشنه ی مته کاری
hot shoe	راننده زبردست
horse shoe	نعل اسب
shoe making	کفشدوزی
shoe leather	چرم کفش
to pluck off a shoe	کفشی را بزور کندن
tennis shoe	تنیس کفش کتانی
tennis shoe	کفش
bridge shoe	پاشنه پل
court shoe	رجوع شود به pump
snow shoe	کفش
casual shoe	کفشمعمولی
shoe tree	قالب کفش
snow shoe	برفی
shoe smith	نعلبند
shoe polish	واکس کفش
shoe of a pile	نوک شمع
if the shoe fits, wear it <idiom>	غیر مستقیم منظورش تویی
hot-shoe contact	نفطهاتصالفلاش
anti-slip shoe	پایهضدلغزش
brake shoe ring	رینگ کفشک ترمز
brake shoe carrier	نگهدارنده کفشک ترمز
sling back shoe	کفشپشتباز
Every shoe fits not every foot. <proverb>	هر کفش به اندازه هر پایى نیست.
current-collecting shoe	کششگردآورندهلاستیک
principal types of shoe	انواععمدهکفشها
My shoe-lace has come undone.	بند کفشم باز شده
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]