Dictiornary-Farsi | parts of spectacles | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 59 (1 milliseconds)

English	Persian
parts of spectacles	قسمتهایمختلفعینک


Other Matches

spectacles	تماشا
spectacles	منظره
spectacles	نمایش
spectacles	عینک
spectacles case	جاعینکی
prismatic spectacles	عینک نادرست نما
principal types of spectacles	انواععمدهعینکها
rose-coloured spectacles	عینک خوش بینی
the i. parts of a whole	بخش هایی مکمل یک چیزدرست
six parts	ششدانگ
of its parts	کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
in parts	به اقساط
in parts	جزء جزء
for my parts	من که
parts	قطعات یدکی
for my parts	از سهم خودم
in these parts <adv.>	در اینجا
in these parts <adv.>	در این کشور
parts	احزاب
parts	هیئتها
parts list	فهرست قطعات
totake parts in something	در چیزی شرکت یادخالت کردن
Parts-per notation	بخش در یکای سنجش [مهندسی]
parts of a flag	اجزایپرچم
parts of a shoe	اجزایکفش
parts of the ear	قسمتهایمختلفگوش
parts of the weapon	اجزایسلاح
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
proportional parts	بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
privy parts	عورت
parts list	لیست اجزاء
parts list	لیست قطعات
spare parts	قطعات یدکی
parts explosion	رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
private parts	شرمگاه
repair parts	قطعات یدکی
common parts	قطعات عمومی
common parts	قطعات یدکی عمومی
parts peculiar	قطعات مخصوص
parts peculiar	قطعات اختصاصی
privy parts	شرمگاه
parts of speech	اقسام کلمه
prineipal parts	اصول فعل
principal parts	قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
piece parts	قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
parts programmer	برنامه نویس اجزاء
parts per million	قسمت در میلیون قسمت
the secret parts	شرمگاه
parts per million [ppm]	بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
missing parts test	ازمون افتادگی وار
Are there any houses for sale in these parts?	این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
the cow parts the hoofs	گاو سمهای شکافته دارد
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
Cut the cake into three separate parts.	کیک را به سه قسمت جدا ببرید