English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English Persian
parts of the weapon اجزایسلاح
Other Matches
weapon مسلح شده
weapon مسلح کردن
weapon اسلحه حربه
weapon سلاح
weapon جنگ افزار
weapon اسلحه
operational weapon جنگ افزاری که در عملیات مورداستفاده میباشد
operational weapon جنگ افزار عملیاتی
offensive weapon الت قتاله
implosion weapon جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
kiloton weapon جنگ افزار یک کیلوتنی
offensive weapon سلاح خطرناک
kiloton weapon جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
lethal weapon الت قتاله
light weapon جنگ افزار سبک
nominal weapon جنگ افزار هستهای که قدرت ان 02 کیلو تن باشد
offensive weapon سلاح تهاجمی
weapon troops یکانها ادوات
weapon debries بقایای ترکش اتمی
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
weapon carrier حامل جنگ افزار
weapon alpha نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
weapon platoon دسته ادوات
weapon selector مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
weapon system سیستم جنگ افزارها
weapon delivery پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
salted weapon جنگ افزار اتمی که قدرت رادیواکتیو ان تشدید شده باشد
weapon system مدل جنگ افزارها
weapon troops قسمتهای ادوات
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
biological weapon جنگ افزار میکربی
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
automatic weapon سلاح خودکار
to carry a weapon مسلح بودن
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
automatic weapon جنگ افزار خودکار
atomic weapon جنگ افزار اتمی
guided weapon جنگ افزار هدایت شونده
chemical weapon جنگ افزار شیمیایی
in these parts <adv.> در این کشور
the i. parts of a whole بخش هایی مکمل یک چیزدرست
six parts ششدانگ
parts قطعات یدکی
in parts جزء جزء
in parts به اقساط
for my parts من که
for my parts از سهم خودم
parts احزاب
in these parts <adv.> در اینجا
parts هیئتها
of its parts کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
crew served weapon جنگ افزار اجتماعی
heavy assault weapon جنگ افزار هجومی سنگین
crew served weapon جنگ افزار خدمه دار
parts of a flag اجزایپرچم
parts of speech اقسام کلمه
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
parts of the ear قسمتهایمختلفگوش
parts of spectacles قسمتهایمختلفعینک
parts of a shoe اجزایکفش
Parts-per notation بخش در یکای سنجش [مهندسی]
totake parts in something در چیزی شرکت یادخالت کردن
parts peculiar قطعات مخصوص
parts list لیست اجزاء
parts list فهرست قطعات
parts list لیست قطعات
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
common parts قطعات عمومی
common parts قطعات یدکی عمومی
the secret parts شرمگاه
private parts شرمگاه
spare parts قطعات یدکی
parts peculiar قطعات اختصاصی
repair parts قطعات یدکی
proportional parts بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
privy parts عورت
privy parts شرمگاه
prineipal parts اصول فعل
principal parts قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
parts programmer برنامه نویس اجزاء
parts per million قسمت در میلیون قسمت
poverty parts friends <idiom> بی زر میسر نشود کام دوستان
the cow parts the hoofs گاو سمهای شکافته دارد
parts per million [ppm] بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
spare parts list فهرست لوازم یدکی
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
authorized parts list لیست قطعات مجاز
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
missing parts test ازمون افتادگی وار
air defense weapon control case روش استفاده از کلاهک اتمی در جنگ افزارهای پدافندهوایی
Cut the cake into three separate parts. کیک را به سه قسمت جدا ببرید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com