Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 65 (5 milliseconds)
English	Persian
passing through the eclipse	گذرازمیانهخسوف
passing through the eclipse	کسوف
Other Matches
eclipse	گرفتگی
eclipse	تحت الشعاع قراردادن
eclipse	کسوف یاخسوف
eclipse	گرفت
eclipse binary	دوتایی کسوفی
eclipse of sun	کسوف
eclipse of sun	افتاب گرفتگی
eclipse of the moon	خسوف
eclipse of the moon	ماه گرفتگی انخساف
eclipse of the sun	خورشید گرفتگی
eclipse prayer	نماز ایات
lunar eclipse	خسوف
lunar eclipse	ماه گرفتگی
eclipse binary	دوتایی گرفتی
eclipse award	جایزه سوارکار ممتاز سال
solar eclipse	کسوف
eclipse of the sun	کسوف
total eclipse	خسوف یا کسوف کلی
preparation for the eclipse	آمادگیبرایخسوف
preparation for the eclipse	کسوف
annular eclipse	خسوف ناقص
annular eclipse	کسوف حلقوی
solar eclipse	گرفت خورشید
A lunar eclipse .	گرفتن ماه ( خسوف )
lunar eclipse	گرفت ماه
par tial eclipse	کسوف یا خسوف جزئی
I am just passing through.	از اینجا عبور میکنم.
passing off	به اسم دیگری معامله کردن
I am just passing through.	فقط از اینجا میگذرم.
passing	گذرنده
passing	فانی
passing	بالغ بر
passing	در گذشت
passing	رد شده
passing	پاس دادن
passing away	وفات
passing	زود گذر
swift passing	زودگذر
token passing	روش کنترل دستیابی به شبکه محلی با استفاده از بستههای Token. ایستگاههای کاری پیش از دریافت Token نمیتوانند داده ارسال کنند
token passing	گذراندن نشانه
passing prohibited	عبورممنوع
with each passing year	با گذشت هر سال
It was just a passing fancy.	یک فکر وخیال زود گذری بود
passing the ownership	مالکیت مافی الذمه
passing shot	ضربه دور از دسترس
controlled passing	عبور ومرور کنترل شده
light passing	گذر نور
passing action	عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
light passing	عبور نور
passing bell	ناقوس مرگ
passing bell	زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
passing game	حمله با استفاده از پاس به جلو
passing lane	فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
passing place	محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
passing place	گذاره
passing parameters	پارامترهای عبور پارامترهای گذر
passing parameter	پارامتر عبوری
passing on the oath	رد قسم
controlled passing	عبور کنترل شده
The untively death ( passing away ) …	درگذشت نا بهنگام ...
passing away of oneself in god	فناء فی الله
passing on the oath to the other party	رد قسم به طرف مقابل
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] .	خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com