Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
perfect information	اطلاعات کامل
Other Matches
perfect	عالی ساختن
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect	تکمیل کردن
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect	درست
perfect	مام
perfect	کامل
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfect	بی عیب تمام عیار
perfect competition	رقابت کامل
perfect arch	قوس دور تمام
letter perfect	از بر
future perfect	شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
to be the perfect fit <idiom>	مو نمی زند
letter perfect	کاملاوارد
perfect number	عدد کامل [ریاضی]
She is a perfect wife .	یک همسر کامل است
It is a perfect fit.	کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
perfect pitch	رجوع شود به pitch absolute
perfect tense	ماضی کامل
letter perfect	کلمه بکلمه
letter perfect	جزء بجزء
present perfect	مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
perfect end	همه تیرها به هدف
perfect loss	زیان مطلق
perfect loss	زیان خاص
perfect loss	زیان خالص
perfect market	بازار کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
perfect number	عدد بی کاست
perfect participle	وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
past perfect	ماضی بعید
perfect radiator	تابنده کامل
perfect tense	ماضی قریب
perfect liquid	پول نقد
perfect liquid	نقدینه کامل
perfect score	امتیاز کامل
perfect fluid	سیال کامل
perfect foresight	پیش بینی کامل
word perfect	یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
word-perfect	یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
perfect infinitive	مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
perfect game	یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
perfect game	باحداکثر 003 امتیاز
perfect gas	گاز کامل
perfect gazes	گازهای ساده
perfect foresight	اینده نگری کامل
future perfect tense	زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
practice makes perfect <proverb>	کار نیکو کردن از پر کردن است
past perfect tense	ماضی بعید
practice makes perfect	کار نیکو کردن از پر کردن است
practice makes perfect	کارکن تا استاد شوی
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
present perfect tense	ماضی قریب
present perfect tense	ماضی کامل
perfect price discrimination	تبعیض قیمت کامل
tp perfect oneself in an art	در فنی متخصص شدن
tp perfect oneself in an art	در هنری سرامد یا کامل شدن
To perfect oneself in a foreign language .	معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
The car is now in perfect running order .	اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).	این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
further information	آگاهی بیشتر
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information	تهمت
information	اتهام
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	داده ها
information	معلومات معیطات
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
asking for information	استعلام
information	اطلاع دادن
information	مفروضات اطلاعات
information	اخبار
information	معلومات اگاهگان
information	پرسشگاه
information	اطلاع
for your information	برای اگاهی شما
information	استخبار خبر رسانی
information	اطلاعات
information	اگاهی
information	معلومات
information	خبر
information	سوابق
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
teachnical information	اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
stationary information	اطلاعات لایتغیر
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
public information	اطلاعات عمومی
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
to dig for information	جویای خبرشدن
to dig for information	خبرجویی کردن
a piece of information	یک تکه اطلاع
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
false information	اطلاعات نادرست
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
information on demand	اطلاعات با تقاضا
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
false information	خبر نادرست
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
information counter	جایگاهاطلاعات
information console	کنسولاطلاعاتی
wrong information	اطلاعات نادرست
troop information	مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
troop information	برنامه اگاه سازی
information desk	میز اطلاعات
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information sheet	برگه اطلاعات
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
[pieces of] information	اطلاعات
information office	دفتر اطلاعات
leakage of information	نشت اطلاعات
information capacity	فرفیت خبری
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
flow of information	گردش اطلاعات
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
information center	مرکز اطلاعات
information revolution	تحول اطلاعات
defense information	اطلاعات دفاعی
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information science	علم اطلاعات
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information service	خدمت اطلاعاتی
defense information	اطلاعات نظامی
information service	سرویس اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
information program	برنامه اگاه سازی
genetic information	اطلاعات وراثتی
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information explosion	انفجار اطلاعات
information flow	روانه خبر
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information bureau	دفتر اطلاعات
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information bits	بیتهای اطلاعاتی
information networks	شبکههای اطلاعاتی
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information processing	تقویم اخبار
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information approach	روش کسب اطلاعات
information source	منبع اطلاعات
information system	سیستم اطلاعات
information utility	utility computer
input information	اطلاعات اولیه
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
information processing	پردازش اطلاعات
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
input information	اطلاعات ورودی
market information	اطلاعات و دادههای بازار
ministry of information	وزارت اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
information unit	واحد اطلاعات
information transmission	انتقال اطلاعات
information test	ازمون معلومات
information theory	نظریه اگاهی
information retrieval	بازیابی اطلاعات
information theory	نظریه خبر
information system	سیستم اطلاعاتی
information theory	نظریه اطلاعات
combat information center	اطاق عملیات
computer information system	سیستم اطلاعات کامپیوتری
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
association in information systems	professionals
action information center	مرکزاطلاعات تاکتیکی
aeronautical information overprint	اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
central information file	سیستم اصلی ذخیره داده
combat information center	مرکز اطلاعات رزمی
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
executive information system	نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
In regard to the proposed changes I think we need more information.	در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
association in information systems	انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
freedom of information act	قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
general information data	اطلاعات و امار عمومی
information and storage and retrieval	ذخیره و بازیابی اطلاعات
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
information retrieval system	سیستم بازیابی اطلاعات
information storage and retrieval	بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
To glean information . To nose around .	سر وگوش آب دادن
To obtain first-hand information .	خبر دست اول کسب کردن
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
flight information board	تابلواطلاعاتپرواز
target information center	مرکز اطلاعات هدف
target information center	مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com