English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English Persian
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
Other Matches
perfect بی عیب تمام عیار
perfect مام
perfect کاملا درست و بدون غلط
perfect ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect تکمیل کردن
perfect عالی ساختن
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect درست
perfect کامل
letter perfect کلمه بکلمه
letter perfect جزء بجزء
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
perfect score امتیاز کامل
It is a perfect fit. کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
She is a perfect wife . یک همسر کامل است
perfect number عدد کامل [ریاضی]
present perfect مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
perfect market بازار کامل
to be the perfect fit <idiom> مو نمی زند
letter perfect کاملاوارد
letter perfect از بر
perfect arch قوس دور تمام
perfect liquid نقدینه کامل
perfect liquid پول نقد
perfect loss زیان مطلق
perfect loss زیان خاص
perfect loss زیان خالص
perfect monopoly انحصار کامل
perfect number عدد بی کاست
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
perfect radiator تابنده کامل
perfect information اطلاعات کامل
perfect infinitive مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
perfect competition رقابت کامل
perfect end همه تیرها به هدف
perfect fluid سیال کامل
perfect foresight پیش بینی کامل
perfect foresight اینده نگری کامل
perfect game یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
perfect game باحداکثر 003 امتیاز
perfect gas گاز کامل
perfect gazes گازهای ساده
perfect tense ماضی قریب
perfect tense ماضی کامل
past perfect ماضی بعید
word-perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
word perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
practice makes perfect <proverb> کار نیکو کردن از پر کردن است
future perfect tense زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
perfect price discrimination تبعیض قیمت کامل
In perfect condition (shape). کاملا" صحیح وسالم
past perfect tense ماضی بعید
tp perfect oneself in an art در هنری سرامد یا کامل شدن
tp perfect oneself in an art در فنی متخصص شدن
practice makes perfect کارکن تا استاد شوی
practice makes perfect کار نیکو کردن از پر کردن است
present perfect tense ماضی قریب
present perfect tense ماضی کامل
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
pitch پرتاب کردن
pitch شیب
pitch درجه
pitch تن صدا
pitch چادرزدن
pitch زفت
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch ته مانده تقطیر
pitch تفاله قطران
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch میل
pitch گام
pitch توپ را زدن
pitch into به خوراک حمله کردن
pitch خیمه زدن
pitch پرتاب
pitch upon انتخاب کردن
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch استقرار
pitch اوج پرواز اوج
pitch سرازیری
pitch جای شیب پلکان
pitch دانگ صدا
pitch زیروبمی صدا
pitch استوارکردن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch نصب کردن
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch گام سیم پیچی
pitch قیر اندودکردن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
pitch قطران
pitch نواک
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
to pitch in جدادست بکارشدن
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch زیر و بمی
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch قیر
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch زمین بازی
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pole pitch گام قطب
pitch of arch خیز طاق
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pitch of poles گام قطبها
pitch of spiral پای پیچ
pitch pine کاج قیری
pitch of arch خیز قوس
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch resin لبان شامی
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
theoretical pitch گام تئوریک
pitch pine شجرالقطران
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
reverse pitch گام معکوس
to pitch on one's head از سر پرت شدن
tooth pitch گام دندانه
tooth pitch گام شیار
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
track pitch فاصله شیار
track pitch گام شیار درجه شیار
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
winding pitch گام سیم پیچی
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
pitch-and-toss شیر یا خط
To pitch a tent. چادر زدن
pitch wheel چرخکوککردن
pitch a tent <idiom> چادرزدن
standard pitch گام استاندارد
pitch diameter قطر پهلو
pitch black خیلی سیاه
dot pitch درجه نقطه
effective pitch گام موثر
feed pitch گام پیش بری
feathering pitch گام فدر
back pitch گام خور پیچک
fractional pitch گام کسری
full pitch گام پر
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
geometric pitch گام هندسی
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
diameter pitch قطر گام
cyclic pitch گام دورانی
pitch-black قیرگون
pitch-black خیلی سیاه
absolute pitch زیر و بمی مطلق
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch pica
character pitch type elite
pitch black قیرگون
coil pitch گام پیچک
grid pitch گام شبکه
mineral pitch اسفالت
pitch circle دایره گام
pitch dark سیاه
pitch coal ذغال سنگ قیری
pitch control کنترل گام ملخ
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch dark تاریک
pitch dark قیرگون
pitch cap کلاه زفت
pitch and toss بازی بیخ دیواری
diametral pitch گام قطری
mineral pitch قیر معدنی
nominal pitch گام اسمی
pitch diameter قطر جناح
pitch a yarn قصه گفتن
pitch diameter قطر گام
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
pitch of armature winding گام پیچک
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
tough pitch copper مس چقرمه
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word . خانم به تمام معنی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com