English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (6 milliseconds)
English Persian
peripheral nerves اعصاب پیرامونی
Other Matches
nerves قوت قلب دادن نیرو بخشیدن
nerves قدرت
nerves وتر طاقت
nerves رشته عصبی
nerves پی
to get on ones nerves اذیت کردن
nerves عصب
get on one's nerves <idiom> عصبانی کردن شخص
The nerves can only take so much . اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to get on somebody's nerves کسی را عصبانی کردن
That gets on my nerves. میره رو اعصابم!
inframaxillary nerves پیهای ارواره زیرین
nerves of steel قوت قلب
nerves of steel طاقت
nerves of steel دل
iron nerves قوت قلب
iron nerves طاقت
iron nerves دل
bundle of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
war of nerves جنگ اعصاب
do not strain your nerves . با عصاب خودتان فشار نیا ورید
to lose one's nerves دست پاچه شدن
plexus of nerves محلقرارگیریعصب
cranial nerves اعصابمغزی
vasomotor nerves اعصاب محرک رگها
to lose one's nerves متانت را از دست دادن
sensory nerves پیهای حساس
sensory nerves اعصاب حساسه
somatic nerves اعصاب تنی
taste nerves اعصاب چشایی
to lose one's nerves خود را باختن
This drug excites the nerves. این دارو اعصاب را تحریک می کند
peripheral و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
peripheral course دوران پیش دانشگاهی نظامی
peripheral course دوره امادگی نظامی
peripheral دستگاه جانبی
peripheral قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
peripheral رسانه جانبی که با سرعت بالا با کامپیوتر کار میکند
peripheral وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
peripheral باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
peripheral فرفیت ذخیره سازی موجود در وسیله جانبی
peripheral که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
peripheral 1-سخت افزار
peripheral بخش کوتاه برنامه کامپیوتری که به کاربر امکان دستیابی و کنترل ساده وسیله جانبی میدهد
peripheral خروجی یا ذخیره سازی که توسط CPU کنترل میشود
peripheral وسیله ورودی
peripheral وسیله مبدل سیگنالهای ورودی /خروجی و دستورات از کامپیوتر به قالب و پروتکل که رسانه جانبی بفهمد
peripheral UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
peripheral 1-وسایل جانبی که در کامپیوتر استفاده می شوند مثل چاپگر یا اسکنر. 2-
peripheral دورهای وابسته به محیط
peripheral آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
peripheral مشابه 7489
peripheral جنبی
peripheral فرام میکند
peripheral پیرامونی
peripheral مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
peripheral برنامه یا تابع واسط
peripheral خارجی
peripheral ثانوی
peripheral دوره امادگی
peripheral نورس پیشرس
peripheral انتقال داده بین CPU و رسانه جانبی
peripheral resistance مقاومت محیطی
peripheral joint اتصالجانبی
peripheral processor پردازشگر جنبی
peripheral slots شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
peripheral unit واحد جنبی
peripheral community جامعه پیرامونیperipeteia
peripheral controller کنترل کننده جانبی
peripheral controller کنترل کننده جنبی
peripheral speed سرعت محیطی
peripheral device دستگاه جنبی
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
peripheral driver محرک جنبی
peripheral equipment تجهیزات جنبی
peripheral highway [American E] شاهراه پیرامونی
peripheral road [British E] شاهراه پیرامونی
peripheral device port قسمتاصلیتنظیماتمحیط
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
peripheral nervous system دستگاهعصبجانبی
peripheral control unit واحد کنترل جنبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com