English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
personal state دارایی منقول
Other Matches
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
national [state, federal state] <adj.> دولتی
personal ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
personal ریز کامپیوتر کم هزینه برای مصارف خانگی و تجاری سبک
it is personal to himself مال شخص اوست
personal وسیلهای
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
personal منقول خصوصی
personal حضوری
personal منقول
personal حضوری مربوط به شخص
personal شخصی
personal امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
personal شماره تلفن ها
It's for my personal use. برای استفاده شخصی است.
personal خصوصی
personal right حقوق شخصی
personal right حقوق فردی
personal مربوط به کسی
personal آدرس ها و یادداشتها
to become personal وارد شخصیات شدن
personal property اموال شخصی
operations personal پرسنل عملیات
personal action دعوی منقول
personal action دعوی شخصی
personal affairs امور شخصی
personal appearance وضع فاهر
personal chattels دارایی منقول
personal chattels دارایی شخصی منقول
personal computing محاسبات شخصی
personal effects لوازم شخصی
personal pronouns ضمائر شخصی
personal computer کامپیوتر شخصی
personal computers کامپیوتر شخصی
personal pronoun ضمیر شخصی
personal stereo واکمن WalkMan
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
personal communications ارتباطاتشخصی
personal computing استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal surety کفالت
personal remarks انتقادات شخصی
personal property دارایی شخصی منقول
personal property مایملک شخصی
personal tempo اهنگ فردی
personal pace اهنگ فردی
personal ownership مالکیت شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
personal motive غرض شخصی
personal microcomputer computer personal
personal remarks اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
personal representative امین ترکه
personal requirment احتیاجات شخصی
personal surety کفیل
personal status احوال شخصیه
personal staff ستاد شخصی
personal service ابلاغ شخصی
personal service خدمت شخصی
personal saving پس انداز شخصی
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
personal salute تیر سلام برای افراد
personal requirment حوائج شخصی
personal interest نفع شخصی
personal representative مدیر ترکه
personal duty واجب عینی
personal error خطاهای انفرادی افراد
personal error خطای شخصی
personal duty فرض عینی
personal exemptions معافیتهای شخصی
personal distribution توزیع درامد فردی
personal foul خطای بدنی به حریف
personal identity هویت شخصی
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
personal constructs سازههای شخصی
personal influence نفوذ شخصی
personal income درامد سرانه
personal error خطاهای شخص
personal income درامد شخصی
personal service utility کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
personal service utility عرضه سرانه کار
disposable personal income درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
personal data sheet برگه اطلاعات فردی
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
personal deposit fund اعتبارات مربوط به پس اندازافراد
personal knowledge of the judge علم قاضی
ibm personal computer at کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
personal identification number شماره شناسایی شخصی
ibm personal computer xt کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
personal information manager برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
ibm personal system/ IBخانوادهای از سیستمهای ریزکامپیوتر تولید شده توسط شرکت
personal income tax مالیات بر درامد شخصی
ibm personal computer IBکامپیوتر شخصی
personal computer (view from above) کامپیوترشخصی
edward's personal preference schedule مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
ibm personal computer system/ کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
woodworth personal data sheet پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
personal radio cassette player رادیووضبطصوتشخصی
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
state ابهت
state افهار کردن وتصریح کردن
state تعیین کردن وقرار دادن
state- وضعیت
state حال
state وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state وضعیت چیزی
state مقام ورتبه
state سیاسی رسمی وضع
state دولتی
state ایالت
state کشوری
state دولتی حالت
state- دولت استان
state دولت
state حالت
state کشور
state ایالت کشوری
state وضعیت
state- توضیح دادن
state- جزء به جزء شرح دادن
state- کشور
state- ایالت کشوری
state- دولتی
state- مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- حال
state- تعیین کردن وقرار دادن
state- افهار کردن وتصریح کردن
state- ابهت
state- مقام ورتبه
state- حالت
state- افهار داشتن افهارکردن
state- تعیین کردن حال
state- چگونگی
state- کیفیت
state- ملت
state- جمهوری کشور
state- ایالت
state- کشوری
state- دولتی حالت
state- دولت
state- سیاسی رسمی وضع
state توضیح دادن
to be in a state of a بیم داشتن
to be in a state of a هراسان بودن
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
to keep state شان یا مقام خودراحفظ کردن
to keep state خود را گرفتن
what state در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
state- وضعیت چیزی
two state دو حالتی
corresponding state حالت متنافر
state جزء به جزء شرح دادن
state تعیین کردن حال
state چگونگی
state جمهوری کشور
state ملت
state کیفیت
the state effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
state دولت استان
state افهار داشتن افهارکردن
state chicken در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state bank بانک دولتی
state college دانشکده دولتی
state craft سیاستمداری
state bank بانک استان
spin state حالت اسپین
stable state حالت پایا
state enterprise مالکیت دولتی
state enterprise بنگاه دولتی
state guard نیروی نظامی ایالتی
state affairs امور مملکتی
state aid کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state criminals مقصرین سیاسی
state criminals مجرمین سیاسی
state of alert وضعیت امادگی
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state midicine سیستم پزشکی ملی
state of equilibrium حالت تعادل
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state hood حالت وشرایط ایالات امریکا
state of being cheated غبن
state of being cheated مغبونیت
state of alert وضعیت اماده باش یکان
state hood ایالتی
state guard ارتش ایالتی
state government دولت مرکزی
state function تابع حالت
state flower گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state equation معادله حالتی
state diagram نمودار حالات
state of alert وضعیت هوشیاری
steady state حالت دائمی
territory of state قلمرو دولت
the outward state فاهر
belonging to the state <adj.> دولتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com