Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English
Persian
perspective plan
برنامه بلند مدت
Other Matches
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
چیزی را قسطی خریدن
perspective
دید
perspective
منظر
perspective
دورنمای سه بعدی سه بعد نمائی
perspective
عمق نمایی چشم انداز
perspective
روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
perspective
ی که از دید کاربر دورتر هستند کوچکتر به نظر می آیند
in perspective
کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
perspective
نما
perspective
بینایی
perspective
منظره
perspective
چشم انداز
perspective
منافر و مرایا
perspective
جنبه فکری
perspective
لحاظ
perspective
دورنما
in perspective
مبنی براصول منافرومرایا
perspective
خطور فکر دیدانداز
perspective
مال اندیشی تجسم شی
perspective
سعه نظر روشن بینی
angular perspective
نمای زاویه دار
perspective formula
فرمول تجسمی
reversible perspective
نمای بازگشت پذیر
linear perspective
پروژکتور دارای عدسی مخطط
diagonal perspective
پرسپکتیو مورب
three point perspective
پرسپکتیو مایل
aerial perspective
نمای هوایی
three point perspective
چشم اندازمورب
diagonal perspective
پرسپکتیو قطری
linear perspective
نمای خطی
perspective grid
خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
panoramic perspective
پرسپکتیو منظرهای
perspective projection
تصویر پرسپکتیوی
parallel perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
one point perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
oblique perspective
پرسپکتیو مایل
oblique perspective
پرسپکتیوی که تمام خطوط اصلی ان مایل باشد
perspective space
نمایش فضای سه بعدی
alternating perspective
نمای متناوب
bird's eye perspective
پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
vanishing point perspective
دورترند کوچک تر به نظر می آیند
perspective spatial model
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
perspective spatial model
مدل برجسته بینی
K-plan
[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
the better plan is to
بهتر این است که .....
plan
تدبیر
plan
طرح ریزی کردن
plan
پیش بینی کردن
plan
طرح کردن
plan
هامن
plan
پلان
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan
طرح کشیدن یا ریختن
plan
برنامه
plan
طرح
plan
نقشه
plan
تدبیر اندیشه
E-plan
[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan
خیال
plan
نقشه کشیدن طرح ریختن
plan
زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan
نقشه کف
plan
برنامه ریزی کردن
plan
نقشه مسطحه برنگاره
prestowage plan
طرح باربندی کالاها
plan view
نقشه کف
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
project plan
طرح پروژه
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
rolling plan
برنامه غلتان
plan view
نمای بالا
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
plan of the day
برنامه روزانه ناو
plan frame
چارچوب برنامه
plan implementation
عملی کردن برنامه
plan of action
طرح عملیات
plan of campaign
طرح پیکار
plan implementation
اجرای برنامه
plan of maneuver
طرح مانور
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets
اهداف برنامه
plan view
دید از بالا
prospective plan
برنامه بلند مدت
secondary plan
طرح ثانوی
sheer plan
نقشه ساختمانی ناو
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
layaway plan
<idiom>
قرض راکم کم پرداختن
tactical plan
طرح عملیات نظامی
ground-plan
[نقشه همتراز با زمین]
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
centralized plan
پلان مرکزی
butterfly plan
طرح پروانه ای
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
war plan
نقشه جنگی
war plan
طرح جنگی
site plan
نقشه جایگاه
site plan
نقشه محل
sliding plan
برنامه لغزان
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan
طرح جنگ
strategic plan
نقشه جنگ
tactical plan
طرح عملیات تاکتیکی
tentative plan
طرح ازمایشی
test plan
طرح ازمایش
block-plan
نقشه اولیه ساختمان
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building
عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan
طرحی راپیشنهادکردن
partial plan
برنامه جزئی
master plan
نقشه کلیات
contingency plan
طرح احتمالی
deck plan
صفحه پل کشتی
deck plan
افق پل کشتی
detailed plan
برنامه تفصیلی
development plan
برنامه توسعه
development plan
طرح گسترش
development plan
طرح ارایش زمین
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
economic plan
برنامه اقتصادی
entry plan
طرح ورود به بندر
entry plan
طرح دخول به سر پل
europen plan
نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan
برنامه مالی
fire plan
طرح اتش
contingency plan
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan
طرح عملیات احتمالی
master plan
نقشه مجموعه
ground plan
نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan
شالوده
ground plan
طرح اساسی
ground plan
نقشه مسطحه
ground plan
برنگاره
american plan
مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan
تصویب نقشه
barrier plan
طرح موانع
cargo plan
طرح بارگیری ناو
collection plan
طرح جمع اوری اخبار
collection plan
طرح جمع اوری
colombo plan
طرح کلمبو
colombo plan
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
fire plan
طرح اتش توپخانه
flight plan
طرح یا نقشه پروازهواپیماها
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
ordnance plan
طرح اردنانس
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan
کی جزو نقشه من بود
ordnance plan
طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
lesson plan
طرح درس
key plan
نقشه راهنما
draft plan
پیش نویس برنامه
loading plan
طرح بارگیری خودرو
marshall plan
طرح مارشال
marshall plan
برنامه مارشال
national plan
برنامه ملی
outline plan
طرح مبنا
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
floor plan
نقشه اشکوب
frequency plan
طرح فرکانس
game plan
استراتژی بازی
general plan
نقشه کلی
general plan
نقشه عمومی
part plan
نقشه جزیی
he thought out a plan
تدبیری اندیشید
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
installation plan
نقشه ی نصب
illumination plan
طرح روشنایی منطقه
interim plan
برنامههای موقت
parking plan
طرح پارک کردن هواپیماها
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
air fire plan
طرح اتش هوایی
negative tax plan
برنامه مالیات منفی
negative tax plan
طرح مالیات منفی
annual food plan
برنامه غذایی سالیانه
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
documented plan figures
ارقام مستند برنامه
coordinated fire plan
طرح اتش هم اهنگ شده
plan position indicator
صفحه رادار ناو یا هواپیما
open-plan coach
طرحبازوگن
constant helm plan
نقشه زیگزاگ
The plan is now in action ( underway ) .
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
artillery fire plan
طرح اتش توپخانه
class improvement plan
طرح بهبودناو
class improvement plan
طرح توسعه ناو
to buy something on the installment plan
[system]
چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan
[American English]
به اقساط
His plan miscarried . He missed the target
تیرش بخطا رفت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com