English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
Other Matches
photo photograph=have
photo- مربوط به نور
photo interpretation تفسیر عکس هوایی نقشه عکسی
photo interpretation تفسیر عکس
photo electron الکترون نوری
photo imagery عکس برداری کردن از زمین
photo imagery تهیه عکس
photo geology تفسیر عکسهای هوایی
photo excitation برانگیختگی نوری
photo electric وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
photo cell سلول فتوالکتریک
photo electron فوتو الکترون
photo interpretation نقشه کردن عکس هوایی
photo ionization یونش فوتونی
photo ionization یونش تابشی
photo session مدتزمانیکهخبرنگارانفرصتدارندازفردیعکسبیندازند
You have come out well in this photo(picture). ازمد افتادن
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
photo print چاپ عکس
photo print چاپ عکسی
photo plotter رسام نوری
photo offset چاپ افستی که فیلم عکاسی رابرای چاپ بکار برد
photo nadir مرکز خط المرکزین عکس نقطه لولای عکس هوایی
photo luminescence لومینسانس نوری
photo cell پیل نور- برقی
negative photo plane افق شیشه عکاسی
photo optic memory حافظه نوری
photo pattern generation تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
photo conductive effect اثر نور- رسانایی
photo electric cathode کاتد نور- برقی
negative photo plane سطح افق شیشه عکس
photo index map نقشه راهنمای عکسهای هوائی
photo emission effect صدور نور- برقی
photo electric emission صدور نور- برقی
photo electric current جریان نور- برقی
inverse photo electric effect اثر برق- نور
to finish off تمام کردن
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
to finish off پرداخت کردن
finish تماس انتهایی
finish پرداخت کار
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finish پایان مسابقه
finish بپایان رسانیدن
finish کامل کردن
finish پایان
finish دست کاری تکمیلی
finish انتهای فرآیند یا تابع
finish تمام شدن پرداخت رنگ وروغن
finish تمام کردن رنگ وروغن زدن
finish تکمیل کردن
finish به انتها رسیدن
finish انجام دادن چیزی تا انتها
finish پرداخت
brush finish خط انداختن
plaster finish اندود گچ
satin finish جلا
satin finish برق
phosphate finish روکش فسفات ضد زنگ و مات
to fight to a finish تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
end finish گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
finish knife کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
garrison finish پیروزی غیرمنتظره
black finish پوشش سیاه
finish stock موجودی کالای ساخته شده
finish tape نوار پایان مسابقه
finish yarn نوار پایان مسابقه
hard finish روکاری زبر
phosphate finish لعاب فسفات
mirror finish براق
oil finish روغن زنی دست اخر
mirror finish درخشان
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish line خط پایان
bright finish صافکاری براق
brown finish صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
brush finish مخطط کردن
brush finish اج دادن
dull finish کالیبر مرده
glaze finish پرداخت برق یا لعاب
dull finish رخده مرده
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
It was a racket from start to finish . از اول تا آخرش کلک بود
to finish the ball into the net با توپ گل زدن [فوتبال]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com