Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English
Persian
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian
ساده بی تکلف
pick wickian
روشن بین
Other Matches
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick out
جدا کردن
to have one's pick
برگزیدن
to have one's pick
انتخاب کردن
to pick at any one
از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick off
چیدن
to pick on
عیب جویی کردن از
to pick off
یکی یکی باتیرزدن
to pick off
تک تک انداختن
to pick off
کندن
pick out
جدا کردن
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick out
انتخاب کردن دریافتن
pick over
چیدن
pick over
برگزیدن
pick up
برچیدن
pick up
برداشتن
pick up
سوار کردن مسافر
pick up
بدست اوردن
pick up
کندن منظم کردن
pick up
اشنا شدن
pick up
یارگیری
to pick out
سوا کردن برگزیدن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
pick up
<idiom>
اتفاقی
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
pick up
<idiom>
دستگیر کردن شخص
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
When should I pick you up?
کی عقب شما بیایم؟
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick up
<idiom>
دریافت کردن
to pick thanks
خود شیرینی کردن
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
to pick up
برچیدن
to pick up
برداشتن
to pick up
سوارکردن
to pick up
پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
To pick on someone . To have it in for someone .
با کسی لج افتادن
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick on
<idiom>
حرف بد به کسی زدن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
pick off
رد شدن از راننده دیگر
pick off
یکی یکی با تیر زدن
pick
کلنگ زدن
pick
خلال دندان بکاربردن
pick
باخلال پاک کردن
pick
کلنگ زدن و
pick
کندن
pick
هرنوع الت نوک تیز
pick
چیدن
pick
بازکردن
pick
ناخنک زدن
pick
چند کاره
pick
که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick me up
نوشابه مقوی
pick-me-up
نوشابه مقوی
pick
کلنگ
pick
دزدیدن
pick
عیبجویی کردن
pick
کلنگ
pick off
چیدن
pick at
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick at
خرده گرفتن بر
pick
نوک زدن به برگزیدن
pick
سیستم عامل چند کاربره
pick
خلال دندان
pick
خلال گوش
pick-up
کندن
pick
زخمه
pick
کلنگ دو سر
pick-up
پیک اپ
pick
مضراب
pick a quarrel
<idiom>
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
pick-up arm
دستهبلندشونده
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
To pick at ones food .
از روی سیری خوردن
Pick on someone your own size.
برو با هم قدهای خودت طرف بشو
pick someone's brains
<idiom>
اطلاعات دقیق به کسی
pick-up artist
مرد زن پرست
pick-up artist
مشتاق زن
pick-up artist
زن دنبال کن
pick-up artist
مردلاس زن
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
master pick
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
pick-ups
کندن
pick-ups
پیک اپ
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick up the tab
<idiom>
صورت حساب کسی را پرداختن
pick up speed
<idiom>
افزایش سرعت
Don't pick on me.
سر به سر من نگذار.
Afro pick
شانه مخصوص فر
to pick a hole in
سوراخ کندن در
to pick a hole in
سوراخ کردن
ice pick
یخ خرد کن
ice pick
چکش یخ شکن
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pick a back
برپشت
pick's syndrome
بیماری پیک
pick's syndrome
نشانگان پیک
pick's disease
بیماری پیک
pick a back
بردوش
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick up health
بهبود یافتن
magnetic pick up
پیک اپ مغناطیسی
pick up the pieces
زمین را شکستی اردهاراریختی
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick a hole in
عیبجویی کردن از
to pick and choose
درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
pick of the basket
گل سرسبد
pick to pieces
پاره پاره کردن
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick and steal
ناخنک زدن
tooth pick
خلال دندان دندان کاو
toe pick
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
to pick to piece
سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
to pick to piece
پاره پاره کردن
to pick rags
کهنه برچینی کردن
pick-me-ups
نوشابه مقوی
ear pick
گوش پاک کن
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
pick up oneself
خود را نگه داشتن
inductive displacement pick up
پیک اپ القائی
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
To pick flowers(fruit).
گل ؟(میوه ) چیدن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .
سر وگوشی آب دادن
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
These football players are the pick of the bunch .
این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com