English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
Other Matches
for my parts از سهم خودم
parts احزاب
of its parts کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
in these parts <adv.> در اینجا
in parts به اقساط
in parts جزء جزء
for my parts من که
parts هیئتها
parts قطعات یدکی
in these parts <adv.> در این کشور
six parts ششدانگ
the i. parts of a whole بخش هایی مکمل یک چیزدرست
common parts قطعات یدکی عمومی
parts of a flag اجزایپرچم
common parts قطعات عمومی
parts list لیست اجزاء
parts of the ear قسمتهایمختلفگوش
parts of the weapon اجزایسلاح
totake parts in something در چیزی شرکت یادخالت کردن
parts of spectacles قسمتهایمختلفعینک
proportional parts بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
privy parts عورت
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
parts programmer برنامه نویس اجزاء
parts per million قسمت در میلیون قسمت
parts peculiar قطعات اختصاصی
parts peculiar قطعات مخصوص
parts list فهرست قطعات
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
parts of a shoe اجزایکفش
principal parts قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
prineipal parts اصول فعل
privy parts شرمگاه
the secret parts شرمگاه
parts list لیست قطعات
private parts شرمگاه
spare parts قطعات یدکی
parts of speech اقسام کلمه
Parts-per notation بخش در یکای سنجش [مهندسی]
repair parts قطعات یدکی
spare parts list فهرست لوازم یدکی
parts per million [ppm] بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
missing parts test ازمون افتادگی وار
the cow parts the hoofs گاو سمهای شکافته دارد
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
poverty parts friends <idiom> بی زر میسر نشود کام دوستان
authorized parts list لیست قطعات مجاز
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
Cut the cake into three separate parts. کیک را به سه قسمت جدا ببرید
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
piece اسلحه گرم
piece مهره شطرنج
piece سوار
piece قسمت
piece کمی
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece قبضه سلاح
piece جورشدن
piece تکه
piece قطعه
piece دانه
piece مهره پارچه
piece فقره
piece عدد
piece سکه نمونه
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece یک تکه کردن
piece قدری
piece وصله کردن
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece ترکیب کردن
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
piece of eight دلاراسپانیولی
three piece سه تکه
three piece سه پارچه
three piece درست شده از سه قسمت
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
by the piece بطورمقاطعه
by the piece ازروی کار کرد
to piece together بهم پیوستن
piece طغری
piece پاره
one-piece لباسیکسره
piece جزء
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece out کردن
piece طغرا
to piece out دراز
end piece انتهایدم
crotch piece فاق
end-piece قطعهیانتهایی
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
piece of cake <idiom> آسان
corbel piece قسمتپیشآمده
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
museum piece قدیمی غیرعادی
toe-piece قسمتجلویی
toe piece مهرهرویپنجه
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
one-piece suit لباسیکسره
one-piece coverall پوششیکتکه
middle piece قطعهمیانی
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
piece-worker مقاطعه چی
piece worker پیمانکار
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
a piece of advice یک راهنمایی
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
piece worker مقاطعه چی
piece-workers مقاطعه کار ها
time-piece زمان
time-piece ساعت
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers مقاطعه کار ها
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
abutment-piece تیر کف
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece تکه اتلاف
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
museum piece تکه موزه
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
ashlar-piece سنگ بنا
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice اندرز
a piece of information یک تکه اطلاع
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece بالشتک
chimney-piece آذین شومینه
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
head piece سرصفحه
head piece کلاه
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
he gave me a piece of a پندی بمن داد
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
flower piece گل کاری
head piece ارایش
head piece هوش
night piece دورنمای شب
mantel piece گچبری دور بخاری
light piece سوار سبک شطرنج
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
heavy piece سوار سنگین شطرنج
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
head piece ادراک ادم باهوش
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
battle piece تصویرجنگ
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
center piece میانه
chimney piece پیش بخاری
fitting piece بست
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
eye piece عدسی سر دوربین
adaptor piece حلقه اتصال
cross piece تیر عرضی
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
chimney piece ارایش روی بخاری
artillery piece قبضه توپخانه
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
reference piece توپ مبنا
ridge piece کش بالای شیروانی
sea piece نقاشی منظره دریا
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
test piece نمونه ازمایش
swivel piece مدور دو راه
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
swivel piece مدور لنگر
tail piece سیم گر
test piece نمونه ازمایشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com