Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
English
Persian
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
Other Matches
height
بلندی
height overall
ارتفاع ساختمان
height
ارتفاعات
it was at its height
به منتهای درجه رسیده بود
height
رفعت
height
ارتفاع
height
قد
height
اسمان
height
عرش
height
منتهادرجه
height
تکبر
height
دربحبوحه
x height
ارتفاع x
height
جای مرتفع
They are of the same height.
هم قد یکدیگرند
height
عظمت
optimum height
ارتفاع حداکثرقابل استفاده
drop height
ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
critical height
بلندی بحرانی
critical height
ارتفاع بحرانی
closed height
حداکثر ارتفاع لیفتراک
optimum height
ارتفاع مطلوب
vertex height
قله منحنی مسیر
decision height
حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
height of site
ارتفاع ایستگاه
height of rise
ارتفاع ابگیر
height of fill
بلندی اکند
height of fill
ارتفاع خاکریز
height of centers
ارتفاع مرکز
height of burst
ارتفاع ترکش
height of building
بلندی ساختمان
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
height of site
ارتفاع پایگاه
height delay
زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
height datum
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
height clearance
ارتفاع مجاز
height of site
ارتفاع سکوی موشک یاموضع
line height
ارتفاع خط
optimum height
حداکثر ارتفاع
height of eye
ارتفاع راصد
height of rise
ارتفاع برجستگی
vertex height
قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
cap height
ارتفاع حروف بزرگ
height adjustment
میزان ارتفاع
bench height
ارتفاعگسل
height control
تنظیماتفاع
absolute height
ارتفاع نسبت به سطح دریا
altitude height
سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
height hole
چاه هوایی
height of the dive
ارتفاعپرش
height scale
پایهارتفاع
bombing height
ارتفاع بمباران
wave height
ارتفاعموج
bombing height
ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
How tall are you ? what is your height ?
قدت چقدر است ؟
height adjustment foot
پایه تنظیم ارتفاع
height adjustment scale
پایه تنظیم ارتفاع
to bring to the same plane
[height]
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
height adjustment screw
پیچ تنظیم ارتفاع
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
half height drive
نیم گردان دیسک
condenser height adjustment
تنظیم انقباض ارتفاع
no vehicles over height shown
عبوروسایلنقلیهکهبیشترازحدنشاندادهشدهاندممنوع
cloud top height
ارتفاع صعود قارچ اتمی
jump height curve
منحنی ارتفاع جهش در مقابل ابگذری
blade height adjustment
پهنای تنظیم بلندی
height of the volleyball net
34/2متر برای مردان و 42/2 متربرای زنان
height of the volleyball net
بلندای تور والیبال
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile
خامه فرش
pile
کرک
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
to pile it on
اغراق گفتن
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up
تراکم کار
pile-up
تصادف چند ماشین
pile
توده
pile
ستون پل
pile
شمع
pile
پیل اتمی
pile
پارچه خزنما
pile
ستون ستون لنگرگاه
pile
ستون
pile
سد موج شکن
pile
اندوختن
pile
دستک
pile
تیرپایه
pile
خواب پارچه
pile
پیل
pile
کپه
pile
نوک تیر
pile
پرزقالی وغیره
pile
کومه
pile
مقدار زیاد کرک
pile
یک تارموی
pile
توده کردن کومه کردن
Line up the children in order of height.
بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
height equivalent of theroretical plate
ارتفاع معادل بشقابک نظری
atomic pile
واکنشگاه اتمی
raking pile
شمع پشتبند
to make a pile
پول بسیار اندوختن
to pile arms
چاتمه زدن
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
concrete pile
پایه بتونی
uranium pile
مشعل اورانیومی
uranium pile
مشعل هسته اتمی
bored pile
شمع درجا
bearing pile
تکیه گاه پایه کوب
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups
تراکم کار
unspun pile
[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
silk pile
خامه ابریشمی
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile
عدل کرک
bale of pile
عدل خامه
make a pile
<idiom>
پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile
<idiom>
بار خود را بستن
friction pile
شمع اصطکاکی
silk pile
پرز ابریشمی
pile-ups
تصادف چند ماشین
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
concrete pile
شمع بتنی
friction pile
شمع مالشی
pile bent
خرک
pile cap
دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap
کلاهک شمع
pile driver
تیرکوب
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver
شمعکوب
pile driving
شمعکوبی کردن
pile dwelling
ابسرا
pile engine
شمعکوب
pile bent
پایه
cross or pile
شیر یا خط
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile
تیر فونداسیون
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
head of a pile
سر شمع
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
dry pile
باطری قلمی
nuclear pile
پیل هستهای
dry pile
پیل خشک
driven pile
شمع کوبیده
pile foot
قسمت تحتانی شمع
pile foundation
شالوده شمعی
sand pile
توده ماسه
sand pile
توده شن
screw pile
شمع پیچی
pile planking
سپرکوبی
sheet pile
سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
shoe of a pile
نوک شمع
storage pile
انبار مصالح در کارگاه
timber pile
پایه چوبی
pile planking
دیوار سپر فولادی
pile plank
سپر
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile helmet
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile head
سر شمع
pile head
قسمت فوقانی شمع
pile hammer
چکش شمع کوب
pile foundation
شمع پی
pile foundation
فونداسیون ستون
double-pile house
خانه دو خوابه
steam pile driver
شمعکوب بخاری
steam pile driver
دنگ بخاری
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
end bearing pile
شمع نوک تیز
carbon pile regulator
نافم کربنی
carbon pile voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com