Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English
Persian
pitch dark
تاریک
pitch dark
قیرگون
pitch dark
سیاه
Other Matches
at dark
هنگام شب
dark
<adj.>
تیره
dark
تیره کردن تاریک کردن
dark
<adj.>
رنگ تیره
dark
تاریک
to keep dark
پنهان ماندن
at dark
درشب
in the dark
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
one in the dark
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
It is getting dark.
هواتاریک می شود
It is getting dark .
هوادارد تاریک می شود
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
It's too dark.
آن خیلی تاریک است.
dark blue
سرمه ای
dark adaptation
تطبیق با تاریکی
dark blue
ابی سیر
dark horses
برنده غیرمترقبه
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark coloured
سیاه رنگ
Dark Ages
ادوارتاریک
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
the dark ages
قرون وسطی
dark burn
خستگی
dark grey
رنگ موشی
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
dark horse
مرموز
dark horse
آب زیر کاه
dark horse
تودار
dark secret
راز نهان
dark beige
رنگ کرم یا بژ تیره
dark brown
رنگ قهوه ای تیره
dark grey
رنگ خاکستری تیره
dark adaptation
انطباق با تاریکی
dark current
جریان تاریک
to grow dark
تاریک شدن
the dark continent
افریقا
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
dark age
دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark glasses
عینک آفتابی
A shot in the dark
تیری درتاریکی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
dark green
سبزسیر
dark room
اتلیه
dark room
تاریکخانه عکاسی
dark lines
خطوط تاریک
dark hued
سیه فام
dark hued
تیره رنگ
dark fiber
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark fibre
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
hittorf dark space
فضای تاریک هیتورف
hittorf dark space
فضای تاریک کاتد
cathode dark space
فضای تاریک کاتد
crookes dark space
فضای تاریک هیتورف
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
electrode dark current
جریان تاریک
crookes dark space
فضای تاریک کاتد
dark line spectrum
طیف خطوط تاریک
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
dark trace tube
لامپ تصویر تاریک
aston dark space
فضای تاریک استن
anode dark space
فضای تاریک اند
I bumped into the table in the dark.
تو تاریکی خوردم به میز
I am in the dark. Iam not in the picture.
من در جریان نیستم
faraday dark space
فضای تاریک فارادی
to pitch upon something
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch into
به خوراک حمله کردن
pitch in
شروع به خوردن غذاکردن
pitch in
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
to pitch in
جدادست بکارشدن
pitch upon
انتخاب کردن
pitch
قیر
pitch
گام
pitch
درجه
pitch
پرتاب کردن
pitch
زیر و بمی
pitch
خیمه زدن
pitch
چادرزدن
pitch
چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch
ته مانده تقطیر
pitch
تفاله قطران
pitch
زفت
pitch
توپ را زدن
pitch
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch
نصب کردن
pitch
پرتاب
pitch
ضربت باچوگان نصب
pitch
استقرار
pitch
اوج پرواز اوج
pitch
سرازیری
pitch
جای شیب پلکان
pitch
دانگ صدا
pitch
زیروبمی صدا
pitch
استوارکردن
pitch
خیمه زدن برپاکردن
pitch
میل
pitch
گام سیم پیچی
pitch
تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch
قطران
pitch
نواک
pitch
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch in
<idiom>
به چیزی پول یا کمک دادن
pitch
تن صدا
pitch
زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch
قیر اندودکردن
pitch
بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch
بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch
طول طناب کوهنوردی
pitch
زمین بازی
pitch
شیب
To pitch a tent.
چادر زدن
pitch resin
لبان شامی
pitch setting
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
theoretical pitch
گام تئوریک
standard pitch
گام استاندارد
pitch speed
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
rivet pitch
فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
pole pitch
گام قطب
pitch-and-toss
شیر یا خط
pitch wheel
چرخکوککردن
perfect pitch
رجوع شود به pitch absolute
winding pitch
گام سیم پیچی
variable pitch
جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
reverse pitch
گام معکوس
track pitch
فاصله شیار
tooth pitch
گام شیار
tooth pitch
گام دندانه
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
pitch a tent
<idiom>
چادرزدن
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
fever pitch
فوقالعادههیجانانگیز
track pitch
گام شیار درجه شیار
pitch pine
شجرالقطران
pitch black
قیرگون
dot pitch
فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch
درجه نقطه
effective pitch
گام موثر
feed pitch
گام پیش بری
feathering pitch
گام فدر
fractional pitch
گام کسری
full pitch
گام پر
full pitch
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
geometric pitch
گام هندسی
grid pitch
گام شبکه
diametral pitch
گام قطری
diameter pitch
قطر گام
cyclic pitch
گام دورانی
pitch black
خیلی سیاه
pitch-black
قیرگون
pitch-black
خیلی سیاه
absolute pitch
زیر و بمی مطلق
back pitch
گام خور پیچک
base pitch
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
character pitch
تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch
pica
character pitch
type elite
coil pitch
گام پیچک
mineral pitch
اسفالت
mineral pitch
قیر معدنی
pitch curves
تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch pine
کاج قیری
pitch diameter
قطر گام
pitch diameter
قطر جناح
pitch diameter
قطر پهلو
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch macadam
سنگریزه قیر
pitch of arch
خیز قوس
pitch of arch
خیز طاق
pitch of poles
گام قطبها
pitch of spiral
پای پیچ
pitch control
کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
nominal pitch
گام اسمی
pitch a yarn
قصه گفتن
pitch altitude
زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch and toss
نوعی بازی شیر یاخط
pitch and toss
بازی بیخ دیواری
pitch cap
کلاه زفت
pitch control
کنترل گام ملخ
pitch circle
دایره گام
pitch coal
ذغال سنگ قیری
coal tar pitch
قیر ذغال سنگ
cyclic pitch control
کنترل گام دورانی
tough pitch copper
مس چقرمه
adjustable pitch propeller
ملخ با گام قابل کنترل
controllable pitch propeller
ملخ با گام قابل کنترل
pitch of armature winding
گام پیچک
fixed pitch propeller
ملخ با گام ثابت
coal tar pitch
قیر قطران ذغال سنگ
straight run pitch
تفاله اولین تقطیر
collective pitch control
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com