Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
planet wheel
چرخ دنده چرخان بدورمحور
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
planet
سیاره
planet
ستاره سیار ستاره بخت
secondary planet
ماه
inferior planet
سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
secondary planet
پیرو
secondary planet
همراه
secondary planet
ملتزم
secondary planet
انگل قمر
secondary planet
اقمار
planet struck
وحشت زده ستاره زده
planet struck
گرفتن نحوست سیارات
planet stricken
وحشت زده ستاره زده
interior planet
سیارهای که مدارش دردرون مدار زمین است
minor planet
asteroid
minor planet
سیارک
minor planet
اخترواره
move of a planet
گردش یا حرکت سیاره
planet stricken
گرفتن نحوست سیارات
minor planet
سیاره خرد
How many moons has the planet mars ?
کره مریخ چند تاماه دارد؟
fifth wheel
چرخپنجم
wheel
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
دوک نخ ریسی
wheel
چرخ نخ ریسی
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
third wheel
سومینچرخدنده
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
four wheel
چهارچرخه
He's a fifth wheel.
او
[مرد]
آدم زایدی است.
wheel well
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
be a fifth wheel
<idiom>
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
wheel
چرخ
wheel
اتحادیه ورزشی
wheel
چرخ طایر
to take the wheel
پشت رل نشستن
wheel
جاروب کردن با پا
wheel
ساسایی
wheel
چرخ سمباده
wheel
گردش ناو
wheel
دور
wheel
گرداندن
wheel
چرخش
wheel
رل ماشین
wheel
چرخیدن
wheel center
مرکز چرخ
centre wheel
چرخهمیانی
wheel bearing
بلبرینگ چرخ
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
wheel base
فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
fourth wheel
چهارمینچرخهای
trick wheel
چرخ سکان
trick wheel
اطاق اسکان
escape wheel
دندهخلاص
drive wheel
چرخدنده
turbine wheel
چرخ توربین
two wheel tractor
تراکتور دوچرخه
water wheel
دولاب
catherine wheel
رجوع شود به pinwheel
water wheel
چرخاب
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
front wheel
چرخجلو
banding wheel
چرخهچرخنده
wheel spanner
چرخ کش
wheel horse
اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel indicator
نشانگر سکان
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel pressure
فشار چرخ
wheel printer
چاپگر چرخ دوار
wheel shaft
میله چرخ
wheel satellite
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel spoke
پره چرخ
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
adjustment wheel
چرخ متحرک
worm wheel
چرخ دنده حلزونی
wheel chair
صندلی چرخ دار
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
worm wheel
دنده کرمی شکل
worm wheel
پیچ حلزونی
wheel wright
چرخ ساز
overshot wheel
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
wheel puller
چرخ کش
hand-wheel
چرخدستی
wheel barrow
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel barrow
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
dog-wheel
دماغه
dog-wheel
استوانه
cathedrian wheel
پنجره چرخی
spinning wheel
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
brake wheel
چرخ دندانه دار
toothed wheel
چرخ دندانه دار
cogged wheel
چرخ دندانه دار
cog wheel
چرخ دنده
cogged wheel
چرخ دنده
wheel gloves
دستکش رانندگی
wheel brace
آچار چرخ خودرو
wheel head
سرچرخدنده
wheel cylinder
سیلندرچرخدنده
wheel chock
مانعچرخ
turning wheel
چرخهسفالگری
tracing wheel
چرخهترسیم
striker wheel
چرخهضارب
spoked wheel
چرخاسبوکد
rotating wheel
چرخهدوار
press wheel
چرخفشار
pitch wheel
چرخکوککردن
modulation wheel
چرختعدیلصدا
main wheel
چرخاصلی
wheel tractor
فرمانتراکتور
wheel trim
قالپاق
wheel and deal
<idiom>
wheel wrench
آچار چرخ خودرو
to spin a wheel
چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
forged wheel
چرخ آهنگری شده
steered wheel
چرخ هدایت شده
cast wheel
چرخ ریختگی
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel
چرخی که در دو جهت بگردد
large wheel
چرخبزرگ
fly wheel
چرخ طیار
ferris wheel
چرخ فلک
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel
چرخ سمباده
driving wheel
چرخ گرداننده
driving wheel
چرخ محرک
daisy wheel
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel
چرخ سمباده
crown wheel
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
fly wheel
چرخ لنگر
grinding wheel
چرخ سنباده
grinding wheel
چرخ سنگ زنی
grinding wheel
چرخ سمباده
gear wheel
چرخ دنده
gear wheel
چرخ دندانه دار
activity wheel
گردونه فعالیت
free wheel
حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake
ترمز چهار چرخ
fly wheel
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel
چرخ لنگر فلایول
control wheel
صفحه تنظیم کننده
control wheel
صفحه کنترل
abrasive wheel
چرخ سمباده
steering wheel
غربالک
steering wheel
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel
چرخ فرمان
steering wheel
رل
spare wheel
چرخ زاپاس
spinning wheel
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
چرخ طیار
spinning wheel
دوک نخ ریسی
spinning wheel
چرخ نخ ریسی
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
all wheel drive
محرک تمام چرخها
color wheel
گردونه رنگ امیزی
cog wheel
چرخ دندانه دار
chain wheel
چرخ زنجیر
capstan wheel
چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel
چرخ دوار
buffing wheel
چرخ سنباده
buff wheel
چرخ سنباده
break wheel
چرخ قطع
brake wheel
ترمز چرخها
band wheel
چرخ تسمه خور
balance wheel
رقاص ساعت
four wheel drive
محرک چهار چرخ
toothed wheel
چرخ دنده
ratchet wheel
اچار ضامن دار
ratchet wheel
چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
print wheel
چرخ چاپ
potter wheel
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
potter's wheel
چرخ کوزه گری
pin wheel
درساعت سازی چرخی که دندانههای استوانهای دارد
pin wheel
چرخ و فلک کوچک
ratchet wheel
چرخ ضامن
persian wheel
دولاب
persian wheel
چرخاب
rear wheel
چرخ عقب
short wheel
خودرو شاسی کوتاه
toothed wheel
چرخه دندانه دار
the turn of a wheel
گردش چرخ
the rim of a wheel
دوره چرخ
the man at the wheel
راننده
suspension wheel
چرخ تعلیق خودرو
sprocket wheel
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
trailing wheel
چرخ عقب
sprocket wheel
چرخ زنجیر
spoke wheel
چرخ پره دار
split wheel
چرخ نیمه یا نصفه
split wheel
نیم چرخ
paddle wheel
چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
mill wheel
چرخ یا پره اسیاب
idler wheel
چرخ هرزگرد
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com