Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
fusion point
نقطه گداز
Other Matches
fusion
امیختگی
fusion
عمل ترکیب هستهای
fusion
ترکیب مواد منفجره
fusion
جوش هستهای
fusion
گداز
fusion
ذوب
fusion
اتصال
fusion
گداخت
fusion
گداز ذوب
fusion
ذوب گداز
fusion
هم جوشی
fusion
ترکیب وامتزاج
fusion
همجوشی
fusion
ائتلاف یک شرکت باشرکت دیگر
fusion
امتزاج
heat of fusion
گرمای نهان ذوب
fusion reactor
راکتور فوریونی
fusion welding
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
fusion welding
جوش ذوبی
fusion energy
انرژی ذوب
fusion cone
مخروطی اتصال
fusion welding
جوشکاری ذوبی
fusion reactor
راکتوری که در ان جوش هستهای صورت میگیرد
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
enthalpy of fusion
انتالپی ذوب
fusion process
فرایند ذوب
fusion principle
اصل ترکیبات جوش خورده
fusion energy
انرژی همجوشی هستهای
fusion energy
انرژی گداخت
heat of fusion
گرمای ذوب
binaural fusion
در هم امیزی شنود دو گوش
fusion coefficient
ضریب فوزیون
fusion energy
انرژی فوزیون
atomic fusion
گداخت اتمی
atomic fusion
همجوشی اتمی
fusion angle
زاویه فوزیون
fusion bomb
بمب فوزیونی
fusion bomb
بمب ذوب کننده
nuclear fusion
ذوب هستهای
nuclear fusion
گداز هستهای
nuclear fusion
گداخت هستهای
nuclear fusion
همجوشی هستهای
fusion casting
ریخته گری ذوبی
fusion cast basalt
بازالت ریختگی ذوبی
full fusion welding
جوش دادن اتصال
thermit fusion welding
جوشکاری ذوبی حرارتی
resistance fusion welding
جوشکاری ذوبی مقاومتی
fusion welding by thermochemical
جوشکاری ذوبی با انرژی ترموشیمیایی
nuclear fusion energy
انرژی ذوب هستهای
latent heat of fusion
گرمای نهان ذوب
latent heat of fusion
گرمای ذوب
surface fusion welding
جوشکاری ذوبی سطحی
flicker fusion frequency
بسامد در هم امیزی سوسوها
molar entropy of fusion
انتروپی مولی ذوب
molar heat of fusion
گرمای مولی ذوب
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
point out
<idiom>
توضیح دادن
to the point
بجا
point to point
نقطه به نقطه
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
on the point of going
در شرف رفتن
the point is
اصل مطلب این است
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
محل شروع چیزی
point
نشان میدهد
point
محل یا موقعیت
point
پوینت
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
far point
برد بینایی
off the point
بطور نامربوط
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
off the point
بطور بی ربط
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
zero point
نقطه صفر
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
three point
فن 3 امتیازی کشتی
The point is that…
چیزی که هست
to the point
مربوط بموضوع
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
to come to a point
باریک شدن
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to come to a point
بنوک رسیدن
in point
در خور
in point
بجا
in point
مناسب
point four
اصل چهار
point
درصد
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
هدف
point
مسیر
point
پایان
point
تیزکردن
point
گوشه دارکردن
point
نوکدار کردن
point
نوک گذاشتن
point
خاطر نشان کردن
point
نشان دادن
point
متوجه ساختن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
اشاره کردن
point
امتیاز
point
جهت
point
موضوع
point
ماده اصل
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
near point
نقطه نزدیک
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
حد
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
point
نوک
point
سر
point
نقطه
point
نکته
point
راس
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
دماغه
point
نقطه نوک
point
باریک کردن
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
مرحله قله
point
اصل
point
مقصود
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
محل مرکز
point
نقطه گذاری کردن
point
جهت مرحله
not to point
بیرون از موضوع
point
به سمت متوجه کردن
point
رسد نوک
not to the point
خارج از موضوع
point
مرکز راس حد
not to point
پرت بیجا
point
هدف گیری کردن
point
نشانه روی کردن
point
محل
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
principle point
مبداء اصلی
projection of a point
تصویر نقطه
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
خط مصور
point of support
نقطه اتکا
point of regard
نقطه دید
point of intersection
نقطه تلاقی
point of loading
نقطه بارگیری
symmetry point
نقطه تقارن
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of sight
نقطه دید
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of support
تکیه گاه
point of symmetry
نقطه تقارن
point scale
مقیاس امتیازی
point size
اینچ
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread
امتیاز قابل انتظار
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
pour point
نقطه جاری شدن
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
pour point
نقطه سیلان
point of weld
نقطه جوش
point operation
عمل نقطهای
point particle
ذره نقطهای
point plotting
رسم نقطه
point protector
سرمداد
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
نقطه ریزش
nodal point
نقطه گرهی
pin point
تعیین دقیق نقاط
pin point
اتی
pin point
نقطهای
pivot point
نقطه مفصلی
pivot point
لولائی
pivot point
نقطه چرخش ناو
pivot point
نقطه نشانه
pivot point
مرکز چرخش
plate point
نقطه پلیت
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com