English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
point of honour قضیه شرف
Other Matches
honour احترام کردن به
honour عزت دادن به
honour قبول کردن
honour برات
honour یاحوالهای را قبول کردن
honour ایفای تعهد کردن
honour انجام تعهد
roll of honour لیست افتخار
roll of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
rolls of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
rolls of honour لیست افتخار
to pledge one's honour قول شرف دادن
word of honour قول شرف
battle honour نشان افتخار
maid of honour ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
guest of honour مهمانافتخاری
lap of honour دورافتخاردوندهیااتومبیلران
pledge one's honour قول شرف دادن
honour your contracts اوفوا بالعقود
honour a contract قرارداد را محترم شمردن
the pinnacle of honour اوج عزت
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of honour وام شرافتی
guard of honour گارداحترام
guard of honour پاسدار تشریفاتی
title of honour کنایه
title of honour لقب
To pawn ones life ( honour) . زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point out <idiom> توضیح دادن
point نشان میدهد
point پوینت
point محل یا موقعیت
point مرکز راس حد
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point اصل
point مقصود
point محل مرکز
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point جهت مرحله
point حد
point نقطه گذاری کردن
point نقطه نوک
point محل
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point درصد
point محل شروع چیزی
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
zero point نقطه صفر
in point مناسب
in point بجا
three point فن 3 امتیازی کشتی
in point در خور
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
to come to a point بنوک رسیدن
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
The point is that… چیزی که هست
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
far point برد بینایی
point four اصل چهار
off the point بطور نامربوط
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
off the point بطور بی ربط
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point نقطه به نقطه
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
to come to a point باریک شدن
point باریک کردن
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point دماغه
point نوک
point سر
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point هدف
the point is اصل مطلب این است
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
near point نقطه نزدیک
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
on the point of going در شرف رفتن
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
not to the point خارج از موضوع
not to point پرت بیجا
not to point بیرون از موضوع
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point مسیر
point مرحله قله
point رسد نوک
point تیزکردن
point گوشه دارکردن
point نوکدار کردن
point نوک گذاشتن
point خاطر نشان کردن
point نشان دادن
point متوجه ساختن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point اشاره کردن
point راس
point امتیاز
point قطبهای باطری یاپلاتین
point به سمت متوجه کردن
point نشانه روی کردن
point هدف گیری کردن
point پایان
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
point of regard نقطه دید
point particle ذره نقطهای
symmetry point نقطه تقارن
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point plotting رسم نقطه
point operation عمل نقطهای
objective point مقصد
point of symmetry نقطه تقارن
octal point ممیز هشت هشتی
object point مقصد
point of support نقطه اتکا
objective point سمت مورد توجه
point of sight نقطه دید
null point نقطه صفر
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
object point سمت مورد توجه
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point of weld نقطه جوش
point protector سرمداد
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
reference point نقطه مبنا
reentry point نقطه بازگشت
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point نقطه استراحت
reentry point نقطه باز گذشت
nodal point نقطه اغاز
rear point اخرین قسمت عقب دار
radix point ممیز
rear point قسمت نوک عقب دار
radix point نقطه ممیز
radix point نقطه مبنا
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale مقیاس امتیازی
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
nodal point نقطه گرهی
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه ایست
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
percentile point نقطه صدکی
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact تماس نقطهای
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point of support تکیه گاه
point d'appui پایه
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
point defect نقص نقطهای
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
point device بسیار درست
point device کاملا راست
point bland نزدیک به دهانه لوله
point bland از دهانه لوله
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com