Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
point particle
ذره نقطهای
Other Matches
particle
لفظ
particle
خرده
particle
ریزه
particle
حرف
particle
ذره
elementray particle
ذره
alpha particle
ذره الفا
quasi particle
شبه ذره
accelerated particle
ذره شتاب دار
accelerated particle
ذره با شتاب
beta particle
ذره بتا
particle board
تخته خرده چوب
particle board
نوتخته
heavy particle
باریون
elementray particle
ذره بنیادی
elementary particle
ذره بنیادی
electron particle
ذره الکترونی
fundumental particle
ذره بنیادی
fundumental particle
ذره
heavy particle
ذره سنگین
anti particle
ضد ذره
an intensive particle
ادات شدید
foreign particle
جسم خارجی
particle accelerator
شتابده
virtual particle
ذره مجازی
particle density
وزن مخصوص حقیقی
one particle eigenfunction
ویژه تابع یک ذره
particle growth
رشد ذره
particle physics
فیزیک ذرات اتمی
particle physics
ریزچه فیزیک
particle physics
فیزیک ذرات
discrete particle
ذره مجزا
charged particle
ذره باردار
nuclear particle
هستک
vocative particle
حرف ندا
energy levle of a particle
تراز انرژی ذره
semistable elementry particle
ذره شبه پایدار
semistable elementry particle
ذره نیم پایدار
wave particle duality
دوگانگی موج- ذره
medium energy particle
ذره میان انرژی
medium energy particle
ذره با انرژی متوسط
mobility of a charged particle
تحرک ذره باردار
quasi stable elementry particle
ذره شبه پایدار
quasi stable elementry particle
ذزه نیم پایدار
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
پوینت
point
نقط ه
point
اصل
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نشان میدهد
point
محل یا موقعیت
point out
<idiom>
توضیح دادن
zero point
نقطه صفر
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
three point
فن 3 امتیازی کشتی
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point
بجا
in point
در خور
to come to a point
بنوک رسیدن
to come to a point
باریک شدن
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
مربوط بموضوع
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
The point is that…
چیزی که هست
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
in point
مناسب
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
off the point
بطور بی ربط
point four
اصل چهار
to the point
بجا
point
اشاره کردن
point
نمره درس پوان
point
درجه امتیاز بازی
point
جهت
point
موضوع
point
ماده اصل
point
نکته
point
نقطه
point
سر
point
هدف
point
مسیر
point
مرحله قله
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
متوجه ساختن
point
نشان دادن
point
خاطر نشان کردن
point
نوک گذاشتن
point
نوکدار کردن
point
گوشه دارکردن
point
تیزکردن
point
نوک
the point is
اصل مطلب این است
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
not to the point
خارج از موضوع
not to point
پرت بیجا
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
on the point of going
در شرف رفتن
far point
برد بینایی
to point to something
به چیزی اشاره کردن
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
پایان
near point
نقطه نزدیک
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
not to point
بیرون از موضوع
point
محل
point
باریک کردن
point
نقطه نوک
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
به سمت متوجه کردن
point
نشانه روی کردن
point
هدف گیری کردن
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
نقطه گذاری کردن
point
حد
point
جهت مرحله
point
محل مرکز
point
مقصود
point
دماغه
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
مرکز راس حد
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
راس
point
امتیاز
point
رسد نوک
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
درصد
point
محل شروع چیزی
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
symmetry point
نقطه تقارن
point of support
نقطه اتکا
reentry point
نقطه بازگشت
point of weld
نقطه جوش
reentry point
نقطه باز گذشت
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
point of loading
نقطه بارگیری
point of symmetry
نقطه تقارن
point of support
تکیه گاه
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight
نقطه دید
rear point
قسمت نوک عقب دار
radix point
نقطه ممیز
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
rear point
اخرین قسمت عقب دار
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard
نقطه دید
point operation
عمل نقطهای
pour point
نقطه جاری شدن
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
projection of a point
خط مصور
point of intersection
نقطه تلاقی
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
تصویر نقطه
principle point
مبداء اصلی
quiescent point
نقطه استراحت
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
pour point
نقطه سیلان
pour point
نقطه ریزش
point target
اماج نقطهای
point target
هدف کوچک
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
radix point
نقطه مبنا
radix point
ممیز
point plotting
رسم نقطه
point protector
سرمداد
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
مقیاس امتیازی
point size
اینچ
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread
امتیاز قابل انتظار
point system
شرط بندی براساس امتیاز
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
norm point
نقطه احتمالی فرود در پرش
pin point
تعیین دقیق نقاط
pin point
اتی
pin point
نقطهای
pivot point
نقطه مفصلی
pivot point
لولائی
pivot point
نقطه چرخش ناو
pivot point
نقطه نشانه
pivot point
مرکز چرخش
plate point
نقطه پلیت
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland
از دهانه لوله
point bland
نزدیک به دهانه لوله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com