English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
positive true logic یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
Other Matches
positive logic منطق مثبت
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
true راست
true پابرجا
true value مقدار حقیقی
true واقعی حقیقی
true راستگو
true خالصانه صحیح
true ثابت
true ثابت کردن
true حقیقی کردن
true mean میانگین حقیقی
true وضعیت منط قی
true حقیقی
true فریور
true راستین
true درست
true course سمت مسیر جغرافیایی
true course سمت حرکت جغرافیایی ناو یاهواپیما
true <adj.> صحیح
true <adj.> شایسته
true <adj.> درست
true course heading true :syn
Is it true that. . . ? راست است که ...؟
true <adj.> مناسب
true course راه حقیقی
positive نسخه اصلی عکس
positive یقین عملی
positive واقعی
positive مسلم
positive در معنای بله
positive ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
positive که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
positive سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
positive تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
positive سیگنال ارتباطی که صحت یک پیام را بیان میکند
positive اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
positive ساده
positive مطلق
positive که متن و گرافیک به رنگ سیاه ری زمینه سفید نشان داده میشود تا از صفحه چاپ شده تقلید کند
the positive d. درجه مطلق
positive مثبت
I am positive that ... من اطمینان کامل دارم که ...
positive قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
positive یقین معین
positive محقق
positive قطعی
true complement مکمل واقعی
true copy رونوشت مطابق با اصل
true heading سمت حقیقی
true dip شیب حقیقی
true form فرم واقعی
true convergence سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
true he is somewhat stingy.... راست است که اندکی خسیس است ولی ...
true heading course true
true complement مکمل صحیح
true heading سمت جغرافیایی
true complement متمم واقعی متمم مبنایی
true convergence انحراف جغرافیایی
true copolymer همبسپار حقیقی
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
true resistance مقدار مقاومت اهمی
ti is true in the rough بطورکلی درست است
true altitude altitude observed
true azimuth گرای حقیقی
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
true basic تروبیسیک
true bill اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
true born حلال زاده اصیل اصل
true bred اصیل
true bred با تربیت
true complement متمم واقعی
true complement متمم مبنایی
it is true that he was sick راست است که او ناخوش بود
partially true فی الجمله راست
partially true تا یک اندازه راست
What you say is true in a sense . گفته شما به معنایی صحیح است
accept as true باورکردن
true north شمال واقعی
true north شمال جغرافیایی
true track تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
true slump نشست واقعی
true variance پراکنش حقیقی
true vertical قائم واقعی
true wind سمت وزش باد
true-blue پیرو متعصب
true-blue هوادار دو آتشه
true north شمال حقیقی
true bearing سمت جغرافیایی
true [and accurate] <adj.> از روی صدق وصفا
accept as true تبصره
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
true hearted صمیمی
true hearted بی ریا
true horizon افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
true life واقعی
true life حقیقی وصحیح
true life مطابق زندگی روزمره
true wind باد حقیقی
true meridian نصف النهار واقعی
true origin نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
true power توان حقیقی
true power توان واقعی
true power توان متوسط
true score نمره حقیقی
true to one's promise خوش قول
true pelvis لگن زیرین
positive electricity برق مثبت
positive electron پوزیترون
positive element سازه مثبت
positive electrode الکترد مثبت
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
positive feedback واخوراند مثبت
positive feeder سیم تغذیه مثبت
positive film فیلم مثبت
positive electricity الکتریسیته مثبت
positive economics شاخهای ازاقتصاد که دران پدیده هاانطوریکه وجود دارند موردبررسی قرارمیگیرند نه انطوریکه باید باشند
positive economics اقتصاد اثباتی
positive wire سیم مثبت
positive control کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
positive correlation همبستگی مثبت
positive cut off پرده اب بندی کامل
positive cut off دیواره اب بند کامل
positive economics اقتصاد مثبت
positive integer عدد صحیح مثبت [ریاضی]
positive feedback بازخورد مثبت
positive economics اقتصاد توصیفی
positive glow شعله اندی
positive glow شعله مثبت
positive integer عدد صحیح مثبت
positive skewness چولگی مثبت
positive skewness عدم تقارن مثبت
positive slope شیب مثبت
positive transfer انتقال مثبت
positive transference انتقال مثبت
positive transmission پخش مثبت
positive vetting بازجوئیفردی
positive discrimination رفتارتبعیضآمیز
positive region منطقهبارمثبت
positive meniscus هلالیواقعی
positive sign علامت مثبت
positive side بخش مثبت
positive relation رابطه مثبت
positive modulation پخش مثبت
positive modulation تحمیل مثبت
positive plate صفحه مثبت
positive pole قطب مثبت
positive post قطب مدار مثبت
positive terminal قطب مدار مثبت
positive potential پتانسیل مثبت
positive prescription مرور زمان مملک
positive prescription مرور زمان ایجاد حق
positive relation رابطه مستقیم
positive contact اتصالبارمثبت
positive lead سیم مثبت
positive conductor سیم مثبت
false positive مثبت کاذب
positive tropism محرک گرایی
positive reinforcement تقویت مثبت
electro positive الکتروپوزیتیو
positive acceleration شتاب مثبت
positive balance مانده مثبت
positive column ستون مثبت
positive brush زغال مثبت
positive charge بار مثبت
It doesnt ring true to me . به گوشم درست نمی آید
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
true false questions پرسشهای درست- نادرست
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
true air speed سرعت نسبی هواپیما
true false test ازمایش درستی ونادرستی چیزی
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
true or real focus کانون حقیقی
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
positive/negative junction نقطهاتصالمثبت
positive/negative junction منفی
positive plate strap صفحهنوارمثبت
crater in positive carbon گودی کربن مثبت
positive movement reflex بازتاب حرکت گرایشی
blood factor positive RhمثبتRh
positive cotton effect پدیده مثبت کاتن
positive crank ventilation پی سی وی
positive definite matrix ماتریس همیشه مثبت
logic یکی از دو سطح ممکن مدار دیجیتال . سطح ها به صورت 1 و 0 هستند یا درست و نادرست
logic منطق
logic لاجیک
logic سیستم کاهش نتیجه از داده دودویی
logic زبان ریاضی
logic منطق ریاضی
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
logic برهان
logic تخته مدار چاپ شده حاوی دروازههای منط قی دودویی و نه قط عات آنالوگ
logic ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
logic مراحل و تصمیمات و ارتباطات
logic قطعه آزمایش که وضعیت منط قی قط عات یا مدارها را نشان میدهد
logic نشانه گرافیکی برای نمایش نوعی تابع منط قی
logic ترمیم ریاضی عملیات منط قی مثل AND و OR و... و تبدیل آنها به مدارهای مختلف
logic استدلال
logic ترمیم فرم و ساختار بدون توجه به محتوا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com