Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English
Persian
pre mature blast
انفخار زودرس
Other Matches
mature
بالغ
mature
حال شده
mature
موعدرسیده
mature
واجب الادا تکمیل کردن
mature
بالغ شدن
mature
حال شدن
mature
واجب الادا شدن
mature
حال
mature
رشید
mature
رشد کردن
mature
کامل سررسیده شده
mature
بحدبلوغ رساندن
mature
بحد رشدرساندن
mature
کامل کردن
mature
بالیده
mature
کامل شدن
mature
به حد کمال رسیدن
mature
به موعد چیزی رسیدن
of mature years
سالخورده
mature economy
اقتصاد رشد یافته
mature economy
تکامل یافته
mature obligation
تعهد حال
mature soil
خاک تکامل یافته
mature system
سیستم کامل
mentally mature
رشید
of mature age
بالغ
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
mature student
دانشآموزبزرگسال محصلاکابر
the bill will mature tomorrow
سررسید ان قبض فردا است
the bill will mature to morrow
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
pre mature failure
گسیختگی زودرس
blast
دمیدن
blast
ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
blast
برخاستن از سکوی پرتاب
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast
ضربه انفجار
blast
هوای دم کوره بلند دم
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast it
مرده شورش را ببرد
out of blast
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
to blast something
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
out of blast
<adj.>
ازکارافتاده
blast
ترکش
blast
سوزاندن
blast-off
شروع بپرواز کردن
blast-off
پرواز
blast off
پرواز
blast off
شروع بپرواز کردن
blast
سوز
blast
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast
باد
blast
دم
blast
صدای ترکیدن ترکاندن
blast
صدای انفجار
blast
وزش
blast
انفجار
blast
صدای شیپور بادزدگی
blast
جریان هوایا بخار
short blast
اژیر کوتاه ناو
sand blast
شن باران کردن
prolong blast
سوت بلند
short blast
بوق کوتاه
blast furnace
کوره ذوب اهن
blast furnace
کوره بلند
blast furnaces
کوره قالبگیری اهن
blast furnaces
کوره ذوب اهن
hot blast
هوای دم داغ
short blast
سوت کوتاه
shot blast
ساچمه پاشیدن
blast furnace
کوره قالبگیری اهن
at full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
blast through alphanumerics
حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
To blast the opposition .
مخالفین راکوبیدن
blast valve
سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
blast furnace
کوره مرتفع
blast roasting
تشویه با هوای دم
blast pressure
فشار کوره بلند
blast nozzle
شیپوره دم
blast effect
اثر انفجار
blast nozzle
افشانک دم
blast pipe
لوله دم
blast main
لوله دم
blast line
مسیر موج ضربتی
blast furnaces
کوره مرتفع
blast grit
ماسه هوا داده شده
blast wave
موج انفجار
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
air blast
هوای دم
blast box
اطاقک هوا
blast line
مسیرموج انفجار خط موج انفجار
blast furnaces
کوره بلند
fire blast
یرقان سوزنده گیاهی
blast effect
اثر موج انفجار
sand blast nozzle
شیپوره ماسه پاشی
blast furnace slag
روباره تفاله کوره بلند
blast furnace gas
گاز کوره بلند
blast furnace slag
تفاله کورههای مرتفع روباره کوره بلند
blast furnace burden
بار کوره بلند
air blast transformer
مبدل بادی
blast furnace gun
وسیله تزریق کوره بلند
blast furnace coke
کک کوره بلند
Blast (damn) this life.
تف ولعنت کردن
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
jet blast deflector
توری محافظ
lead blast furnace
کوره بلند سربی
commutator air blast
بادبزن جابجاگر
hot air blast
دم گرم
blast furnace plant
تاسیسات کوره بلند
sand blast unit
واحد ماسه پاشی
gas blast switch
کلید جریان گاز
blast injection engine
موتور تزریق دم
blast hole drill
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
cold blast pig iron
اهن خام دمیده سرد شده
foamed blast furnace slag
سرباره کوره بلند
blast furnace gas main
لوله اصلی گاز کوره بلند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com