English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English Persian
preventive justice حقوق تامینی
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
Other Matches
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
preventive مانع
preventive پیشگیر
preventive پیشگیرانه
preventive ماده حفافتی
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
preventive ماده نگهدارنده وسایل نگهداری
preventive جلوگیری کننده
preventive عامل جلوگیری
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive آنچه مانع رویدادن چیزی شود
preventive پیش گیر
preventive measure اندازه حفافتی
preventive war نبرد دفاعی
preventive war جنگ پیشگیری کننده از جنگ اصلی
preventive psychiatry روانپزشکی پیشگیر
preventive medicine طب پیشگیری
preventive action اقدامات احتیاطی
preventive action اقدامات تامینی
preventive detention توقیف احتیاطی
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
preventive maintenance نگهداشت پیش گیر
preventive medicine پزشکی پیشگیر
preventive maintenance نگهداری حفافتی
preventive maintenance نگهداری پیشگیری
preventive maintenance نگهداری پیشگیرانه
preventive maintenance نگهداشت پیشگیر
preventive war نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
in the name of justice بنام عدالت
to a justice عدل گستردن
justice درستی دادگستری
justice قسط
to a justice عدالت کردن
justice انصاف
justice عدالت
justice داد
To do justice to something. حق مطلبی را ادا کردن
to d. justice عدالت کردن
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
poetic justice سزا
poetic justice جزا
poetic justice کامیابی خوبان و شکست بدان
to impinge on justice کار ناحق کردن
to impinge on justice از عدالت تجاوز کردن بیعدالتی کردن
the chief justice قاضی القضات
administer justice اجرای عدالت
Justice of the Peace امین صلح دادرس دادگاه بخش
an outrage upon justice بیعدالتی
administration of justice احقاق حق
administration of justice اجرای عدالت
administer justice احقاق حق کردن
miscarriages of justice اشتباه قضایی
miscarriage of justice اشتباه قضایی
Chief Justice رئیس دیوان عالی
Chief Justice قاضی القضات
Chief Justice قاضی اعظم
Chief Justice رئیس دادگاه
Justice of the Peace قاضی صلحیه
Justice of the Peace امین صلح
Justice of the Peace رئیس دادگاه بخش
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
borough justice عضو خانه اصناف
court of justice دادگاه
plead for justice دادخواهی کردن
ministry of justice وزارت عدلیه
ministry of justice وزارت دادگستری
military justice قوانین جزایی ارتش
military justice دادرسی نظامی
military justice دادسرای نظامی
dispense justice دادگستردن
plead of justice دادخواستن
immanent justice عدالت طبیعی
house of justice عدالتخانه
lord chief justice رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
Injustice is the opposite of justice. ظلم ضد عدل است
To trample upon justice. To be unfair. پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
To trample on justice . To be unfair. پا روی حق گذاشتن
justice of supreme court مستشار دیوان عالی کشور
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com